شهرازات، یک زن جوان مقاوم و امیدوار در حال تحصیل در دانشکده پزشکی که آرزوی آینده ای روشن را در کنار فرهات محبوبش دارد. با این حال، زمانی که فرهات به ناحق به اعدام محکوم می شود، زندگی آنها زیر و رو می شود. شهرزاد در تلاشی مذبوحانه برای نجات او از چوبه دار، به بویوک بی، مردی که به خاطر نفوذ بسیار خود مشهور است، روی می آورد. اما نکتهای وجود دارد که او از آن بیاطلاع است: هیچ لطفی از سوی بویوک بی بدون طمع نیست...