انیمه سریالی

وی وو شیان و لان وانگ جی در طی یک آموزش جادویی با هم آشنا می شوند و شروع به کار با هم برای حل بسیاری از رازها می کنند.

این انیمه داستان دختری به نام نانامی موموزونو را روایت می‌کند. نانامی، دختری دبیرستانی است که پدرش به دلیل بدهی‌های فراوان، خانواده‌شان را ترک کرده و نانامی را به سرنگونی و بی‌خانمانی می‌اندازد. در یک روز تصادفی، نانامی با خدای زمین برخورد می‌کند و به طور ناگهانی به خدای معبد تبدیل می‌شود. از آن پس، نانامی با مشکلات جدید و عجیبی روبرو می‌شود.

«توهم بهشتی» داستان دنیایی را روایت میکند که درآن 15 سال از فاجعه بی سابقه ای می گذرد که تمدن مدرن را به کلی نابود کرده است. گروهی از کودکان در مکانی جدا از دنیای بیرون زندگی می کنند. یک روز، یکی از آنها، دختری به نام Tokio، پیامی دریافت می کند که می گوید "می خواهی دنیای بیرون را ببینی؟" Mimihime، دختر دیگری که در همان مرکز زندگی می‌کند، پیش‌بینی می‌کند و به توکیو می‌گوید که دو نفر از بیرون برای نجات او می‌آیند که یکی از آنها چهره‌ای همانند Tokio دارد، در حالی که مدیر مدرسه به او می‌گوید که دنیای بیرونی شبیه جهنم است در همین حین، پسری به نام Maru که دقیقاً شبیه Tokio است، به همراه دختری به نام Kiruko در این ژاپن ویران شده در جستجوی بهشت هستند.

گروهی متشکل از 7 جادوگر انتخاب می‌شوند تا کلاسهای هفت‌گانه‌ی پهلوانی را گذرانده و به درجه‌ی استادی نائل شوند تا برای تصاحب جام مقدس مبارزه کنند.

هوتارو در اکثر مواقع بی تفاوت و بی احساس است اما هنگامی که خواهرش او را مجبور می کند که به باشگاه ادبیات کلاسیک در دبیرستان کامیاما ملحق شود، جهان بینی او تغییر می کند. او بعد ورود به این باشگاه، اطلاعاتی درباره ی حادثه ای که برای یکی از اقوام یکی از اعضای گروه رخ داده است به دست می آورد. او تصمیم می گیرد به همراه ارو چیتاندا، یکی از دختر های باشگاه، اطلاعات بیشتری از این راز به دست آورد.

هانیتا شویو، دانش آموزی است که پس از تماشای یک مسابقه قهرمانی ملی والیبال در تلویزیون علاقه ای زیاد به این رشته پیدا میکند. او تلاش می کند که به هدفش یعنی تبدیل شده به یک ستاره والیبال دست یابد.

داستان روایت گر فضایی فانتزی و تاریک در شهر توکیو است، موجودات مرموزی به نام "غول" در پی شکار و خوردن انسان ها هستند . و مردمی که بسیار وحشت زده اند، زیرا نمی دانند "غول ها" پشت کدام چهره انسانی مخفی شده اند. "کانکی" یک دانشجوی ساده است که بعد از آشنایی با دختری که علایق مشترکی به خواندن کتاب دارند سرنوشتش برای همیشه تغییر می کند...

جوانی طلسم نفرین شده (انگشت شیطان) را قورت می دهد، و خود نفرین می‌شود. او برای پیدا کردن اعضای باقیمانده بدن شیطان و نجات جان خود به مدرسه جادوگری می‌رود.

«وایولت اورگاردن» ، دختر جوانی است که تا بحال با نام «سلاح» شناخته می شده و حال با خارج شدن از میدان جنگ برای شروع زندگی جدیدی در دفتر پستی مشغول به کار می شود؛ آنجا او با ابزاری کار می کند که افکار مردم را به کلمات مبدل می کنند و این عمل بسیار او را تحت تاثیر قرار می دهد. وایولت کار خود را ادامه می دهد و در این مسیر با فوران احساسات و شور و شوق انسان های پیرامون خود روبرو می شود و در عین حال به دنبال معنی کلماتی است که تا کنون از فهم آنها عاجز مانده است.