عاشقانه

آدام به محله قدیمی خود باز می گردد تا خود را آرام کند در حالی که برادر مردی که او کشته است به دنبال انتقام است...

داستان این فیلم درباره یک ملکه ی جوان است که با یک پادشاه دیوانه ازدواج کرده، او عاشق پزشکش میشود و آن دو با هم انقلابی پایه ریزی می کنند که باعث تغییر کشور میشود.

بهار. یورکشایر. کشاورز جوان جانی ساکسبی ناراحتی های روزانه خود را با نوشیدن زیاد الکل و رابطه جنسی معمولی بی حس می کند، تا اینکه ورود یک کارگر مهاجر رومانیایی برای فصل بره زایی باعث ایجاد رابطه ای شدید می شود که جانی را در مسیر جدیدی قرار می دهد.

یک پدر آشفته، زنی با یک راز در دلش که در آستانه عروس شدن است، و اقوامی که از سراسر جهان آمده اند، قرار است یک جشن عروسی بزرگ را در هند برگزار کنند...

داستان یک مثلث عشقی بین یک دختر بشاش, دوست پسر خوش برخوردش و نامزدی که جوهره همسر بودن را داراست.

دو دوست به آرژانتین سفر می کنند اما هر دو مرد متوجه می شوند که زندگی آنها در جهت های متضاد از هم می پاشد.

زندگی برای یک مادر مجرد در لس آنجلس زمانی که به سه پسر جوان اجازه می دهد با او نقل مکان کنند، تغییر غیرمنتظره ای پیدا می کند.

یک زن رقصنده آماتور 18 ساله که هر شب در یک بار رقص اجرا می کند و در طول روز به عنوان جوشکار کار می کند، آرزو دارد به مدرسه باله پیتسبورگ بپیوندد.

با شروع سال جدید در مدرسه، قلب لولا توسط دوست پسرش شکسته می شود، اگرچه به زودی از بهترین دوستش، نوازنده آینده دار، کایل، که احساسات خود را نسبت به او آشکار می کند، غافلگیر می شود.

«الیور» تنها چند ماه پس از فوت پدرش «آنا»ی بی ادب و غیر قابل پیش بینی را ملاقات می کند. این عشق جدید الیور را به یاد و خاطره ی پدرش می اندازد که ۴۴ سال زندگی مشترک داشته و تا ۷۵ سالگی زندگی پر هیاهو و هیجان انگیزی داشته همه باعث شده پدر و پسر بسیار به هم نزدیک شوند. و حالا الیور می خواهد با همان شوخ طبعی، شجاعت و امیدی که پدرش به او یاد داده با آنا شروع کند.

یک تنیسور حرفه ای جاه طلبی خود را از دست داده و به رتبه 119 سقوط کرده است. خوشبختانه او با یک بازیکن جوان در پیست زنان آشنا می شود که به او کمک می کند تمرکز خود را برای ویمبلدون دوباره به دست آورد.

در طول جنگ بوسنی، دانیجل، سربازی که برای صرب‌ها می‌جنگد، دوباره با آجلا، یک بوسنیایی که اکنون در اردوگاه خود اسیر است، روبرو می‌شود. ارتباط زمانی نویدبخش آنها با تغییر انگیزه های آنها مبهم شده است.

دختر نوجوانی که بر اثر سرطان خون می‌میرد فهرستی از کارهایی که دوست دارد قبل از مرگ انجام دهد تهیه می‌کند. در صدر این لیست تمایل او به از دست دادن باکرگی است.

کتی، تامی و روث سه کودک یتیم هستند که در مدرسه ی شبانه روزی با یکدیگر آشنا و دوست می شوند. زمانی که آن‌ها بالغ می شوند، با وجود عشق عمیقی که میان آن‌هاست، باید با حقیقت تلخی که از کودکی انتظارشان را می کشیده است، روبرو شوند.

دو غریبه متوجه می شوند که به طرز عجیبی به هم ربط داده شده اند. با شکل گیری این ارتباط، آیا فاصله ی مکانی تنها چیزیست که آن ها را از هم جدا نگه خواهد داشت؟

بعد از ظهر 25ام ماه مارس، آراراگی کویومی از همکلاسیش ،هانه کاوا سوباسا، در مورد یه خون آشام توی شهر چیزایی می شنوه. همون شب اتفاقی می افته که آراراگی با اون خون آشام روبرو میشه. تمام ماجراهای سری مونوگاتاری از اینجا شروع میشه…

«ویلیام پریش» (هاپکینز) مردی است بسیار ثروتمند و ذی نفوذ که یک امپراتوری چند رسانه ای جهانی را سرپرستی می کند. او یک شب علایم سکته ی قلبی را در خود احساس می کند و مردی اسرارآمیز و بیگانه به نام «جو بلک» (پیت)، که در اصل ملک الموت است، به دیدار او می آید...

اسلون و جکسون از تنها بودن در تعطیلات که باعث شده با قضاوت مداوم خانواده های فضولشان روبرو شوند متنفرند. در این بین هنگامی که این دو غریبه با یکدیگر آشنا می شوند تصمیم می گیرند راهکاری بابت این مشکل پیدا کنند و…