رازآلود

یک خبرنگار به صورت اتفاقی به دفتر روزنامه ای که پر از قاتل است و به طور خاصی مردم را قصابی میکنند بر میخورد و تحقیقات خود را شروع میکند …

در هوای سرد زمستانی در انگلستان، یک خانه قدیمی باید هر ۳۰ سال یک قربانی بگیرد و …

زن جوانی به عنوان دختر جانشین جدیدشان وارد خانواده ای می شود و به زودی شاهد اتفاقات عجیب و غریبی که درحال رخ دادن هستند، می شود.

دو محقق مسائل ماورالطبیعه به نام های اد و لورین در صدد یافتن عامل تسخیر یک خانه روستایی و وحشت ساکنان آن هستند.

بتمن متوجه می شود که یک پسر شرور و قانون گریز دارد که باند قاتلین به صورت مخفیانه او را پرورش داده اند.

پس از اینکه مارتین برادرِ کوچکتر ربکا اتفاقات عجیبی را تجربه می کند, که باعث می شود به سلامت عقل او شک کنند ، ربکا نیز دچار تجربیات مشابهی می گردد.

مجموعه‌ای از داستان‌های مرموز که زندگی پیانیستی نابینا را تغییر می‌دهد. او حال باید جرمی را گزارش دهد که هیچوقت شاهدش نبوده.

پنج دوست صمیمی که همگی متاهل هستند، در یک انبار مشترک دورهمی دارند. یک روز جسد زن جوانی را در انبار پیدا می کنند. از آنجایی که تنها پنج کلید در اتاق زیر شیروانی وجود دارد، این پنج مرد به قتل یکدیگر مشکوک می شوند.

داستانی عاشقانه از ساکنان ایالات تگزاس و اتفاقاتی که پشت سر می گذارند.

دختری در یک آزمایشگاه مخفی از خواب بیدار می شود و کیونگ هی را ملاقات می کند که سعی دارد از او در برابر یک باند محافظت کند.

داستان یک دانش آموز دبیرستانی که به فراموشی مبتلا شده و سعی می کند آنچه که برای او اتفاق افتاده را کشف کند. همه چیز او را به سمت مشکلات عمیق تری سوق می دهد و در نهایت تاریکی آشکار می شود.

چهار جوان به نام های «جولی» (هیوئیت)، «هلن» (گلار)، «بری» (فیلیپ) و «ری» (پرینز جونیر)، در شب چهارم ژوییه و حین وقت گذرانی با اتومبیل ظاهرا باعث مرگ رهگذری در جاده می شوند. تابستان سال بعد ناشناسی برای آنان که جمع شان از هم پاشیده است، نامه هایی با مضمون «من می دانم تابستان گذشته چه کردید» می فرستد و آنان را دچار وحشت می کند.

داستان زنی پس از تصادف هر روز که از خواب بیدار می شود و چیزی از گذشته به خاطر نمی آورد. تا اینکه یک روز متوجه حقایق وحشتناکی می گردد که او را مجبور می کند از تمام کسانی که اطراف او هستند سوالاتی را بپرسد.

برلین، زمان حال. شوهر «کایل پرات» (فاستر) می میرد و «پرات» قصد دارد هم راه با «جولیا» (لوستن)، دختر هفت ساله اش و تابوت شوهرش به امریکا برگردد. «کایل» و «جولیا» در هواپیما به خواب می روند. اما وقتی «کایل» بیدار می شود، می بیند خبری از دخترش نیست. ظاهرا نام «جولیا» در فهرست مسافران نبوده و هیچ یک از خدمه و مسافران او را ندیده است. یکی از محافظ های پرواز (سارسگارد) نیز می گوید که اصلا «جولیا» هم راه با پدرش درگذشته و ادعا می کند که «کایل» عقل خود را از دست داده است...

"لیبی دی" که تنها 7 سال داشته که پدر و مادرش به طرز وحشیانه ای جلوی چشمانش به قتل می رسند. حال که 25 سال از آن حادثه می گذرد او قبول می کند که با حقایق دردناک آن شب کنار بیاید.

زمانی که پلیسی یک شب را در سردخانه بیمارستانی سپری می‌کند، متوجه رویدادهای عجیب و غریبی می‌شود که در یکی از اجساد رخ می‌دهد.

زن جوانی پس از رها شدن در قبرستانی که در پارچه‌ای با نمادهای شیطانی پیچیده شده بود، سعی می‌کند ریشه‌های خود را پیدا کند، اما وقتی به پاسخ‌ها نزدیک‌تر می‌شود...

یک سارق در حالی که وارثی را در آغوش او می میرد به دنبال او می افتد. هنگامی که او متوجه می شود که او دارای موهبت تناسخ است، او را نجات می دهد.