درام

داستان فیلم برگرفته از زندگی واقعی زنی به نام شریل استراید می باشد که پس از وقوع بحران های عمیقی در زندگی شخصی اش، تصمیم به طی کردن مسافتی طولانی از ایالت کالیفرنیا تا واشنگتن را می گیرد که در این سفر حوادث مختلفی را تجربه می کند.

مکس برنال، کمدین استندآپ، با پدرش استن زندگی می‌کند، در حالی که تلاش می‌کند تا با همکاری همسر سابقش، عذرا، از پسر اوتیسمی خود مراقبت کنند. با تصمیمات دشوار در مورد آینده پسرشان روبرو می شوند،در همین حین یک سفر جاده ای بین شهری را آغاز می کنند که تأثیری متعالی بر زندگی هر دوی آنها دارد.

همکلاسی اوون ، او را با یک برنامه تلویزیونی اسرارآمیز اواخر شب آشنا می کند - تصویری از دنیایی فراطبیعی در زیر دنیای خودشان. در درخشش رنگ پریده تلویزیون، کم کم دیدگاه اوون از واقعیت شروع به تغییر کردن می کند و ...

«مری»، دختر 8 ساله ای هست که در ملبورن زندگی می‌کند و چگونگی به دنیا آمدن بچه، برایش سوال برانگیز شده است. برای رسیدن به جواب قطعی، تصمیم می‌گیرد به یکی از شهروندهای آمریکایی نامه بنویسد. نامه‌ی او به دست مرد 44 ساله ای به اسم «مکس» می‌رسد که یک یهودی تنها و افسرده می‌باشد. این دو، در برخی موارد به هم شبیه هستند و رابطه‌شان از طریق نوشتن نامه ادامه پیدا می‌کند.

هنگامی که ادیت سوان و ساکنان محلی انگلیسی شدیدا محافظه‌کار شروع به دریافت نامه‌های شرورانه مملو از فحاشی‌های غیرعمدی خنده‌دار می‌کنند، همسایه مهاجر ایرلندی رز گودینگ که فردی بددهن محسوب میشود، متهم ردیف اول این مسئله خطاب قرار می گیرد. ادامه این روند باعث غوغای ملی می شود و محاکمه ای به راه می افتد. با این حال، هنگامی که زنان شهر - به رهبری افسر پلیس گلدیس ماس - شروع به تحقیق در مورد جنایت می کنند، گمان می کنند چیزی اشتباه است و رز ممکن است مقصر نباشد.

باب مارلی خواننده و ترانه سرای جامائیکایی با غلبه بر ناملایمات به مشهورترین نوازنده رگی در جهان تبدیل می شود.

در سال 1859، در دره San Pedro، گروهی از نقشه برداران برای ترسیم مرزهای یک شهر مرزی به نام "افق"، که قرار است در آینده ساخته شود، دور هم جمع می شوند. اندکی بعد، دزمرایس، یک مبلغ، به دنبال این شهر می گردد و متوجه می شود که گروه نقشه برداری...

در آینده ای نزدیک، زندگی عادی روی زمین از بین رفته است. پل و پسران دوقلوی نوجوانش، توماس و جوزف، زندگی دوگانه ای را در مزرعه ای دور افتاده تجربه می کنند. زندگی آرام در روز و عذاب آور در شب. هر شب، پس از غروب خورشید، آنها با حملات بی امان یک شیطان مرموز و خشن روبرو می شوند. یک روز، زمانی که توماس قبل از غروب آفتاب به خانه باز نمی گردد، پل باید مزرعه امن خود را ترک کند تا پسرش را بیابد...

در طول یک دهه، یک باشگاه موتورسواری در میدوسترن از محل تجمع افراد خارجی محلی به یک باند خطرناک تبدیل می‌شود که شیوه زندگی گروه اصلی را تهدید می‌کند. بنی که یکی از اعضای این باشگاه موتورسواری است، پس از آشنایی تصادفی با دختری به نام کتی، بین دوراهی مهی قرار می گیرد، وفادار ماندن به باشگاه یا ماندن با کتی؟

دختر جوانی که درحال سپری کردن دوران سختی در زندگی شخصی خود است، ناگهان متوجه می شود که توانایی دیدن دوستان خیالی اطرافیان خود را دارد، دوستانی که با بزرگ شدن اطرافیان و بالا رفتن سنشان به مرور به دست فراموشی سپرده شدند و ...

یک افسانه سه‌گانه که شامل: مردی که به دنبال رهایی از مسیر از پیش تعیین شده خود است و سعی در به دست گرفتن کنترل زندگی خود دارد، پلیسی که نگران است همسرش که اخیرا در دریا مفقود شده است، بازگشته است و به نظر می رسد فرد دیگری است. و زنی که مصمم است شخصی خاص با توانایی ویژه را پیدا کند که قرار است به یک رهبر معنوی شگفت انگیز تبدیل شود.

داستان دو فرد به نام های ساتو و ارتی که بر خلاف میلشان اجبار به اشنا شدن و ازدواج با هم شده اند. اما این دو در همین مرحله ی اشنایی عاشق هم میشوند...

داستانِ یک معلم فلسفه که باید با مشکلاتی اعم از مرگ مادرش، اخراج شدن از کار و خیانت همسرش کنار بیاید.

داستان چند زن که تصمیم می‌گیرند تا رئیس خبرگزاری فاکس، روجر آلیس، و مردی فاسد را از کار ساقط کنند.

یک خلافکار بازنشسته با ۲۲ گلوله در بدنش توسط دوست دوران کودکی اش رها میشود تا بمیرد. او اکنون به دنبال انتقام است...

«اوا» (اولمان) که با همسرش «ویکتور» (بیورک) در خانه ی دورافتاده ای یک کشیش در نروژ زندگی می کند و به تازگی پسر چهارساله اش را از دست داده، وقتی در می یابد مادرش «شارلوت» (برگمن) پیانیست نامدار،عزادار محبوبش است، او را برای مدتی نزد خود دعوت می کند...

داستان مادری فداکار که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و اکنون می‎خواهد از افرادی که به او ضربه زده‎ اند انتقام سختی بگیرد.

هنگامی که شهر نیویورک مورد تهاجم گونه ای خطرناک از بیگانگان قرار می گیرد، یک زن و سایر بازماندگان سعی می کنند راهی برای نجات جان خود پیدا کنند. آنها به زودی متوجه می شوند که تنها راه در امان از حمله این موجودات سکوت کردن است. زیرا این موجودات صرفا به صدا حساس هستند و از قوه بینایی برخوردار نیستند...