عاشقانه

یک جوان تازه کار جنوبی به طور موقت سبک زندگی شیک و ازدواج نیمه برنامه ریزی شده آینده خود را رها می کند تا با یک دریفتگر خشن که در یک کارناوال محلی کار می کند، رفتاری شهوانی و وابسته به عشق شهوانی داشته باشد.

پس از یک اخراج پر سر و صدا،جنا به حرفه مد باز می گردد بازگشت جنا در همین حین عاشق پسر جذاب و جوانی به نام اریک می شود که اتفاقا پسر رئیسش است. با پیشرفت در رابطه این دو، جنا باید تصمیم بگیرد که برای یک رابطه عاشقانه تمام حرفه خود را به خطر بیاندازد..

داستان عاشقانه یک مرد مسن و یک زن جوان که این رابطه غیر عادی در یک کشتارگاه اتفاق می افتد. آنها تصمیم می گیرند که در یک جنگل زندگی رویایی خود را داشته باشند اما سرنوشت روی دیگر خود را نشان می دهد.

وقتی یک مرد معمولی یک ابرقهرمان را برای نیازش کنار می گذارد، او از قدرت خود استفاده می کند تا زندگی او را به جهنم تبدیل کند.

دوستان دوران کودکی جولیان پاتر و مایکل اونیل قرارداد داشتند که اگر تا سن 28 سالگی هنوز مجرد بودند با یکدیگر ازدواج کنند. اکنون، چهار روز قبل از تولد 28 سالگی او، اونیل اعلام می کند که با دختر زیبای 20 ساله ای به نام کیمبرلی قرار است که ازدواج کند. جولیان ناگهان متوجه می شود که واقعاً عاشق مایکل است، به خودش قول می دهد که عروسی را به هر قیمتی متوقف کند...

دختری به نام کارولا که در تعطیلاتش در کنیا می باشد تصمیم می گیرد دوست پسرش را ترک کند تا پیش معشوقش بماند.

«آلیسشا هیوبرمن» ( برگمن ) دختر یک جاسوس نازى دستگیر و محکوم شده، به «دولین» ( گرانت )، مأمور مخفى امریکایى دل می‏بازد. دولین، آلیشا را به کمک می‏طلبد و او هم می‏پذیرد تا نقش عنصر نفوذى در تشکیلات دشمن را بازى کند و با «الکساندر سباستیان» ( رینز ) مأمور نازى رابطه برقرار کند...

والدین پرنسس فیونا، او و شرک را به صرف شام دعوت می کنند تا عروسی آن‌ها را جشن بگیرند، غافل از اینکه این زوج جوان، هر دو غول هستند.

بکا که یک دانشجوی تازه وارد در دانشگاه باردن است برای ورود به گروه بلا که یک گروه موسیقی دخترانه است فریب می خورد. گروه بلا برای آنکه انرژی بیشتری برای نمایش شان داشته باشند، از پسر های گروه رقیب استفاده می کنند و...

داستان دربارۀ نوجوانی‌است که با یک فرد مبتلا به بدگمانی و روان گسیختگی به این امید که درمان جدید دارویی‌اش به او کمک کند مدرسه و دنیای بیرون را کاوش کند، همکاری می کند...

آرنو یک نجار جوان است که علاقه شدید او به دختری شیفته ارتش به نام مادلین باعث می‌شود در تمرینات نظامی به او بپیوندد...

کیت اسمیت با مشکل نویسنده دست و پنجه نرم می کند و تصمیم می گیرد برای آزمایش ایده کتاب جدید خود به اتاق انتظار انبار تایر برود...

با نزدیک شدن به تعطیلات عید پاک، زنی دوباره دستبند موهبتی را پیدا می کند که به بازیابی ایمان او و تجدید اعتقاد به عشق کمک می کند.

یک زن به همراه دخترش یک مغازه شکلات فروشی در یک روستای کوچک فرانسوی باز می کند و ...

سای، یکی از اهالی دهکده ای واقع در ناکجاآباد است که به نفرین "کراس" دچار است و شب ها سرش از بدن جدا شده و به شکار انسان ها میپردازد.

سیمون و قدیس و تمپلار (وال کیلمر)، یک دزد اجیر شده است، که آخرین کارش برای سرقت فرآیند مخفی برای همجوشی سرد، او را با خائنی که قصد سرنگونی دولت روسیه را دارد، و همچنین زنی که راز آن را نگه می دارد، در تقابل قرار می دهد.

الا جوان پس از مرگ ناگهانی پدرش خود را در سلطه نامادری بی رحم و دخترانش می یابد. اما او کسی نیست که امیدش را از دست دهد، پس از ملاقات با یک غریبه عجیب و غریب، بخت و اقبال به الا روی می آورد.

«هرکول» فرزند ایزدان یونانی، در کودکی به دست افراد «هادس»، فرمانروای دنیای مردگان، ربوده و مجبور به زندگی با انسان ها می شود. او پس از نوشیدن معجونی، به موجودی نیمه ایزد – نیمه انسان بدل می شود که به رغم داشتن نیرویی ایزدی در کالبدی انسانی گرفتار آمده است. برای بازگشت به کوه المپ و ایزد کامل شدن، او باید شجاعت و قدرت خود را در زمین اثبات کند...