ترسناک

سای، یکی از اهالی دهکده ای واقع در ناکجاآباد است که به نفرین "کراس" دچار است و شب ها سرش از بدن جدا شده و به شکار انسان ها میپردازد.

در سال ۱۹۶۶، دختری فراری بنام «کریستن» بعد از به آتش کشیدن یک خانه، دستگیر و در بیمارستان روانی بستری می شود. ماجرا از جایی آغاز می شود که کریستن در زیر دوش، روح زنی را می بیند و بعدا در میابد که او «آلیس لی هادسون» انترن نابکار سابق بیمارستان است که از مدتی پیش گم شده بود.

دراکولا یک پناهگاه سطح بالا برای هیولا ها و موجودات عجیب و ترسناک، به دور از دنیای انسان ها ساخته است. اما ماجرا از جایی آغاز می شود که یک پسر راز این پناهگاه را کشف می کند، و عاشق دختر دراکولا می شود...

هنگامی که زن جوانی دچار انگ می شود، کشیشی برای بررسی پرونده او فرستاده می شود که ممکن است عواقب شدیدی برای ایمان او و خود کلیسای کاتولیک داشته باشد.

وقتی بچه‌ها شروع به ناپدید شدن می‌کنند، یک نوجوان سرکش که در حبس خانگی است، شروع به مشکوک شدن می‌کند که یک شرور افسانه‌ای، یک بوگیمن معروف به Cucuy، ممکن است مسئول آن باشد.

شش ماه پس از حوادث مرگبار نوار ویدئویی, شواهد حاکی از وجود شیطانی است که در تاریکی در کمین است.

پس از کشف گوهری که یک هیولای شیطانی را که به دنبال نابودی جهان است، کنترل می کند، یک دختر جوان و برادرش از آن استفاده می کنند تا او را وادار به انجام دستورات خود کنند.

یک زوج شیطان پرست داغدار، یک زن باردار را می ربایند تا بتوانند از یک طلسم باستانی برای قرار دادن روح نوه مرده خود در فرزند متولد نشده او استفاده کنند، اما در نهایت بیش از آنچه که انتظارش را می کشیدند، احضار می کنند.

یک شکارچی تله گذار، همسر و دخترش را تنها می گذارد تا یک گرگ سرکش را در بیابان دورافتاده بکشد. اما به زودی هنگامی که یک مرد به شدت مجروح ظاهر می شود تا زندگی آرام آنها را مختل کند، به طور فزاینده ای نگرانی در بین آنها افزایش پیدا می کند.

یک پسر نوجوان در رویاهای خود توسط فردی کروگر قاتل فقید کودک تسخیر می شود که قصد دارد او را تصاحب کند تا به سلطنت وحشتناک خود در دنیای واقعی ادامه دهد.

"ماویس" نوه نیمه انسان نیمه هیولای دراکولا تصمیم دارد هتل را ترک کند, حال دراکولا و دوستانش سعی میکنند که هیولای درون او را بیابند و مانع رفتن او شوند.

شرلی جکسون، نویسنده مشهور رمان های ترسناک، پس از اینکه او و همسرش با یک زوج جوان آشنا می شوند، برای کتاب بعدی خود از آنها الهام می گیرد.

گونه جدیدی از عنکبوت قاتل آمریکای جنوبی با بالابر به یک شهر کوچک کالیفرنیا در یک تابوت می رود و شروع به تولید مثل می کند و دنباله ای از مرگ و میر بر جای می گذارد که پزشک جوان تازه وارد به شهر را با خانواده اش متحیر و وحشت زده می کند.

در این قسمت اختراع جدید ون هلسینگ اشتباه پیش می‌رود و جانی به هیولا و دراکولا و دوستانش به انسان تبدیل می‌شوند، آنها در طول فیلم به ماجراجویی برای پیدا کردن درمانی می‌روند که به زندگی قبلی‌شان برگردند.

کیت ماندل به عنوان پرستار بچه برای دو یتیم جوان در یک عمارت گوتیک منزوی در حومه شهر مین کار می کند. او به زودی متوجه می شود که بچه ها (مایلز و فلور) از نظر عاطفی بی ثبات و آسیب دیده هستند. زمانی که اتفاقات عجیب کیت و خواهر و برادرها را گرفتار می کند،او به مرور متوجه حضوری موجودی شوم در راهروهای تاریک این عمارت می شود...

داستان زن جوانی که پس از مرگ شوهر سابقش به یک تعطیلات انفرادی به حومه شهر انگلیس می رود.

در مزرعه ای منزوی در یک شهر روستایی غیرقابل توصیف، مردی کم کم در حال مرگ است. خانواده او گرد هم می آیند تا عزاداری کنند و به زودی تاریکی فرا می رسد که با کابوس های بیدار و احساس فزاینده ای مبنی بر اینکه چیزی شیطانی بر خانواده تسخیر شده است مشخص می شود.

پس از نقل مکان خانواده ای به عمارت هیل شایر، پسر خردسال آنها به زودی با عروسکی به نام برامس دوست می شود و ...