اکشن

چند دوست برای نجات یکی از دوستانشان به جومانجی باز می گردند، اما درمی یابند هیچ چیز مطابق انتظار آنها نیست. بازیکنان بایستی از مراحل دشوار صحرای سوزان, کوهستان های پربرف و تله های مرگبار به سلامت عبور کنند تا بتوانند از خطرناک ترین و مرگبارترین بازی جهان خارج شوند.

طی یکی از تمرین های نظامی معمولی در پاناما، چهارتن از افراد «سرگرد نیتان وست» (جکسن) می میرند و خودش نیز ظاهرا ناپدید می شود. برای کشف واقعیت این ماجرا از مأمور تحقیق دادستانی، «تام هاردی» (تراولتا) کمک خواسته می شود و ...

«رابین» (لوییس) پذیرفته است که جنین یک زوج ثروتمند را در رحم خود بپرورد. اما دو تبهکار خرده پا به نام های «پارکر» (فیلیپ) و «لانگباف» (دل تورو)، «رابین» را می ربایند. این دو مطمئن هستند که زوج ثروتمند حتما باج قابل توجهی را برای بازپس گرفتن مادر و جنین خواهند پرداخت...

یک تیرانداز ماهر برای مدتی است که در آرامش زندگی می کند، تا اینکه از یک توطعه برای ترور رئیس جمهور مطلع می شود. اکنون او که متهم اصلی این ترور شناخته شده است، تصمیم می گیرد رد قاتل اصلی را بگیرد و دست عاملان اصلی ترور را رو کند.

یک پلیس مذاکره کننده ناموفق که به یک شهر کوچک انتقال یافته, باید جان یک خانواده به گروگان گرفته شده را نجات دهد، که در وضعیت بسیار خطرناک تری قرار می گیرد.

لوسی (اسکارلت جوهانسون) یک زن 24 ساله آمریکایی است که در تایوان زندگی می‌کند. او بعد از پاره شدن یک بسته مرموز آبی رنگ درون بدنش که توسط یک باند مافیایی درون بدنش جاسازی شده بود قدرت هایی را به دست می آورد که در هیچ انسانی تا به حال به وجود نیامده است. او به مرور این قابلیت را پیدا میکنند که از تمام ظرفیت مغزی خود برای کنترل همه چیز استفاده کند.

داستان «یورش 2» تنها چند ساعت پس از پایان ماجرای «یورش: رستگاری» شروع می‌شود. "راما" با یک پلیس مخفی ملاقات کرده و موافقت می‌کند که برایش کار کند. وی پس از کسب یک هویت جعلی به زندان فرستاده می‌شود تا بتواند به گروه جنایتکاران نفوذ کند.

یک قاتل قراردادی برای کشتن هفت نفر در سراسر جهان بسته می شود تا کشف کند که اهداف نیز قاتلی هستند که برای کشتن او استخدام شده اند.

داستان سه قانون شکن که بصورت تصادفی با هم همسفر شده و با یک ماشین زرد رنگ به اقصی نقاط نیوزیلند سفر میکنند و بخاطر آشوب هایشان پلیس و رسانه ها نیز در تعقیبشان می باشند.

ویل ترنر و الیزابت سوان که قصد دارند بزودی با هم ازدواج کنند بجرم کمک به کاپیتان جک اسپارو برای فرار از دست قانون بازداشت می شوند. لرد کاتر که دستور این بازداشت را داده به ویل و الیزابت می گوید اگر آنها به او کمک کنند تا جک را پیدا کرده و قطب نمای جادویی اش را از او بگیرد، آنها را مجازات نخواهد کرد...

«جک اسپارو» و «باربوسا» که به دنبال یافتن چشمه‌ی جوانی هستند، در میابند که «سیه ریش» و دخترش نیز در جستجوی همان چشمه‌اند.

«ناخدا باربوسا» (راش) کشتی «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مروارید سیاه» را در اختیار می گیرد و بعدا به شهر پورت رویال حمله می برد و «الیزابت سوان» (نایتلی) دختر فرماندار (پرایس) را می رباید. «ویل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکی «الیزابت» با «جک» متحد می شود تا «الیزابت» را نجات دهند و «مروارید سیاه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفرینی باعث شده «باربوسا» و خدمه اش برای همیشه در پرتو هر نور مهتابی به اسکلت هایی زنده تغییر شکل یابند...

شرارت بیداد می کند، گرگ ها بار دیگر زوزه می کشند. در این میان تنها گرگینه ای مانند اسکات مک کال می تواند متحدان جدید را جمع و دوستان مورد اعتماد را مجددا متحد کند تا در برابر دشمنی مرگبار مبارزه کند.

پس از مرگ پادشاه ادوارد، اوترد از ببانبورگ و رفقایش در یک پادشاهی از هم پاشیده ماجراجویی می کنند به امید اینکه سرانجام انگلستان را متحد کنند.

۳ مرد متفاوت ، با ۳ دنیای متفاوت و ۳ نوع جنگ متفاوت ، همگی در تقاطع نبردهای مُدرن با یکدیگر برخورد می کنند.

داستان قهرمان سابق بوکس جوانان، جیمی مک کیب که پس از اینکه مورد اصابت ضربه ای محکم قرار میگیرد، دیگر از ادامه کارش با تیم محروم می شود. اکنون او میخواهد دوباره شانسش را امتحان کند و به میادین برای مبارزه بازگردد.

مانجی یک سامورایی بسیار ماهر است که پدر و مادرش توسط گروهی از شمشیرزن های اصیل کشته شده اند. مانجی قسم یاد کرده که توسط یک فرد جوان انتقام پدر و مادرش را بگیرد و به مردم نیز کمک کند تا از شر آنها راحت شوند.

یکسال از حوادثی که برای پیتر، سوزان، ادموند و لوسی با وارد شدن به سرزمین نارنیا افتاده، گذشته است. آنها یکروز در یک ایستگاه قطار مجدداً وارد سرزمین نارنیا می شوند. هزار سال نارنیایی از خروج آنها از این سرزمین گذشته است، حیوانات ناطق از بین رفته اند و یک شاه شیطانی و سنگدل به اسم میراز بر آن سرزمین حکمرانی می کند...