Tim Burton

وقتی در روز روشن دوچرخه مورد علاقه‌اش را به سرقت می‌برند، پسر بچه‌ی عجیب و غریب پی‌وی هرمان، او برای ماجراجویی زندگی‌اش در سراسر ایالات متحده حرکت می‌کند.

«پرزیدنت جیمز دیل» و معتمدش، «جری دانن»، پی می برند، که ارتشی از بشقاب پرنده های مریخی بالای کره ی زمین در حال پروازند. اما هر کسی نسبت به این موضوع واکنش متفاوتی نشان می دهد...

یک فضانورد در سیاره‌ای ساکن است که در آن میمون‌هایی شبه انسان زندگی می کنند، و با مشت آهنین بر سیاره حکمرانی می کنند.

یک خون آشام زندانی، بارناباس کالینز، آزاد می شود و به خانه اجدادی خود باز می گردد، جایی که نوادگان ناکارآمد او به حمایت او نیاز دارند.

آلیس ۱۹ ساله دوباره به سرزمین عجایب دوران کودکی خود باز می گردد و پس از دیدار با دوستان قدیمی خود اینبار راه درست را برای پایان بخشیدن به دوران وحشت بار سلطنت ملکه قرمز می یابد...

داستان فیلم سرگذشت مارگارت کین (امی آدامز)، نقاش دهه ۵۰ , و ماجرای به شهرت رسیدن او و درگیری هایش با همسرش والتر کین (کریستوف والتز) می پردازد. والتر بدلیل کشیدن یک نقاشی بنام Saucer-eyed kids در دهه ی ۵۰ تا ۶۰ بسیار معروف می شود، اما در حقیقت این نقاشی توسط مارگارت خجالتی کشیده شده .

ادوارد "جانی دپ” مخلوق دانشمند گوشه گیری است که به جای دست برای وی قیچی های برنده ای کار گذاشته است. وی قبل از تکمیل ادوارد میمیرد. زنی که به شغل ویزیتوری لوازم آرایش مشغول هست به امید فروختن لوازم آرایشی به درون قصر دانشمند پا میگذارد و به طور اتفاقی ادوارد را پیدا میکند و او را با خود به شهر میبرد و ...

پدری که در طول زندگی اش عاشق قصه گویی بوده و همواره قصه های شیرینی از زندگی خود برای روایت کردن دارد و پسری که تمام قصه های پدر را زاییده ذهن او و کذب می داند و از اینکه همواره در طول زندگی اش مجبور بوده به این داستانهای دروغین گوش بدهد خسته شده، او فکر می کند که هیچ چیز از زندگی واقعی پدرش نمی داند و حالا که خودش در آستانه بچه دار شدن است دوست دارد به واقعیت زندگی خود وپدرش آگاه شود. حالا پدر در آستانه مرگ است و قصه ها هم رو به پایان...

یک نوجوان 16 ساله به نام ژاکوب پورتمن که یک پناهگاه سری در یک جزیره کشف میکند که در آنجا، کودکان غیرعادی که دارای توانایی های خاصی هستند توسط یک زن نگهداری می شوند. ژاکوب قصد دارد با کودکان و افراد ساکن در این جزیره آشنا شود ولی متوجه می شود که اتفاقاتی درحال وقوع است که ممکن است برای آنها خطرناک باشد.

زمانی که اسپارکی، سگ ویکتور با یک ماشین تصادف میکند و از دنیا می رود، ویکتور تصمیم می گیرد از تنها راهی که می داند او را به زندگی باز گرداند اما زمانی که این سگ خرابی به بار می آورد و همسایه ها را وحشت زده می کند، ویکتور تلاش می کند والدینش و همسایه ها را متقاعد کند که اسپارکی هنوز همان سگ مهربان و وفادار است...

در یک شهر بزرگ صنعتی و در آلونکی نیمه ویران، «چارلی باکت» کوچولو (هایمور) هم راه پدر و مادر و دو مادربزرگ و پدربزرگ، زندگی گرم و صمیمانه ای دارد، تا این که بلیت ویژه ی طلایی پنهان در زرورق شکلات های «ویلی وانکا» (دپ) را پیدا می کند. او به این ترتیب هم راه چهار برنده ی دیگر به گشتی خصوصی در داخل کارخانه ی عظیم «ویلی وانکا» دعوت شده است...

«بنجامین بارکر» (دپ) آرایش گری است که با همسر و دخترش در لندن زندگی می کند. «قاضی تورپین» (ریکمن) که به همسر او نظر دارد، با ترتیب دادن اتهامی دروغین به «بارکر» او راهی زندانی در استرالیا می کند. سال ها بعد «بارکر» از زندان می گریزد و در جست و جوی زن و فرزندش، با هویتی جدید: «سویینی تاد» در لندن ساکن می شود.

مردی بدذات و عجیب و غریب، مشهور به «پنگوئن» (دنی دویتو)، به کمک یک تاجر فاسد بنام «مکس شرک» (کریستفر واکن) قرار است کنترل شهر گاتهام را در دست بگیرد. «بتمن»‌ تنها کسی است که می تواند جلوی آن دو را بگیرد، گرچه «زن گربه ای» (میشل فیفر) نیز راه و روش خود را برای مقابله با آن ها دارد...

هالیوود، سال 1951. «ادوارد د. وود جونیر» (دپ)، کارگردان فیلم های کم هزینه سعی می کند به هر طریقی فیلمی با شرکت دوستش، «دولورس فولر» (پارکر) بسازد. «وود» با «بلالوگوسی» (لندو)، بازیگر قدیمی فیلم های ترسناک که اینک به مرفین معتاد شده، ملاقات می کند و درصدد ساختن فیلمی با شرکت «لوگوسی»، «دولورس فولر» (پارکر) و یک کشتی گیر سوئدی سنگین وزن به نام «تور جانسون» (استیل) برمی آید.

«بروس وین» (مایکل کیتون) بعنوان شوالیه تاریکی شهر گاتهام به نبرد با جنیاتکاران بر می خیزد و با اولین دشمن بزرگ خودش، یعنی جوکر (جک نیکلسون) روبرو می شود.

در سال هزار و هفتصد و نود و هفت بازرس «ایچابود کرین» بر خلاف میلش از نیویورک به شهر کوچکی به اسم اسلیپی هالوو فرستاده می شود تا راز یکسری از قتل ها را که در آنجا اتفاق افتاده ,کشف کند.

ویکتور فن دورت و ویکتوریا دورگلات بنا به ملاحضات مالی و اجتماعی خانواده‌هایشان می‌خواهند با هم ازدواج کنند. در هنگام تمرین مراسم عروسی، ویکتور مدام خطابه‌ای را که باید بگوید فراموش می‌کند. او به جنگل می‌رود و در حالی که خطابه‌اش را با خود تکرار می‌کند، حلقه را از شاخه درختی که مانند یک دست از زمین بیرون آمده است می‌گذراند. شاخه در حقیقت دست عروس مرده‌ای است که از خاک بیرون مانده است. ماجراهای ویکتور، سرگردانیش در دنیای مردگان و عشق یک طرفه عروس مرده به او از این جا آغاز می‌شود.

دو روح که به تازگی مرده‌اند، به یک جن گیر مراجعه می کنند تا از طریق او ساکنان نفرت‌انگیز جدید خانه‌شان را از آنجا بیرون کنند.