Andrei Tarkovsky

در قرن پانزدهم میلادی، شمایل نگاری به نام «آندری روبلف» (سولونیتسین) با دوستانش به شهر ولادیمیر می رود. او خیلی زود برگزیده می شود تا با یک یونانی دیوارهای کلیسای جامع شهر را بیاراید...

در مرکز کشور، «منطقه ی» مرموزی پدیدار می شود که به نظر می رسد نتیجه ی سقوط یک شهاب سنگ یا سفینه فضایی باشد. «استاکر» (کایدانوفسکی) تصمیم دارد بدون اعتنا به قوانین، در قبال دریافت پول، به عنوان راهنما دو مرد را به آن جا ببرد.

جزیره ی یوتلند. «الکساندر» (یوزفسون)، استاد دانشگاه، پس از شنیدن خبر یک بحران عظیم هسته ای نذر می کند که در صورت بازگشت دنیا به وضع عادی، هر چه را که دارد واگذار کند.

هیات سولاریس یک پایگاه بر روی سیاره ای که نشانه هایی از حیات هوشمند در آن دیده شده، برپا کرده اند، اما جزئیات آن مبهم و رازآلود است. پس از مرگ مشکوک یکی از سه دانشمند ساکن در پایگاه، شخصیت اصلی داستان به جای او فرستاده می شود...

شاعر روس، گورچاکوف، برای تحقیق درباره‌ی یک آهنگساز روس قرن ۱۸ میلادی به ایتالیا سفر می‌کند که در آنجا زیسته و بعد از بازگشت از ایتالیا خودکشی کرده است...

راوی فیلم، «الکسی» (اسموکتونوفسکی) خاطراتش را ازسه نسل خانواده ، رابطه اش با پدر (یانکوفسکی) و مادرش (تره خووا)-از کودکی تا بزرگ سالی -همسرش (تره خووا) و پسر کوچکش (دانیلتسف) بازگو می کند.

جنگ جهانى دوم. دوران کودکى «ایوان» دوازده ساله بر اثر حمله‏ ى آلمانی ها به شوروى، زودتر از موعد به پایان می‏رسد. او که اعضاى خانواده‏اش را آلمانی ‏ها کشته ‏اند، براى انتقام به ارتش می‏پیوندد..