آمریکا

« دامبو » بچه فیلى در یك سیرك است كه به خاطر گوش‏هاى بیش از حد بزرگش مسخره و تحقیر مى‏شود. او به كمك بهترین دوستش ، « تیمونى موشه » ( برافى ) و چند كلاغ ، كشف مى‏كند كه مى‏تواند با این گوش‏ها پرواز كند و ستاره‏ى سیرك بشود.

«فرمانده کرک» و خدمه اش با بخطر انداختن جان شان، سفینه اینترپرایز را دزدیده و با آن به سیاره جنسیس باز می گردند تا بدن «اسپوک» را بدست آورند...

دو نماینده پرانرژی که ویژگی های اخلاقی مناسبی ندارند تصمیم می گیرند عضو یک اتحادیه شوند. در آنجا آنها یاد خواهند گرفت حتی اگر کسی را دوست نداشته باشند، باید رفتار مناسبی با او داشته باشند...

«جک والش» (رابرت دنیرو)‌ استخدام شده تا یک حسابدار مافیا بنام «جاناتان ماردوکاس» (چارلز گرودین) را دستگیر کند. پلیس فدرال در گرفتن رد جاناتان درمانده‌ است، اما جک براحتی او را می یابد و اکنون باید او را از نیو یورک به لس آنجلس ببرد تا ۱۰۰ هزار دلار دستمزدش را بگیرد. از طرفی پلیس فدرال و مافیا نیز به دنبال این حسابدار هستند و همین مساله کار جک را کمی مشکل می کند...

دهه ی ۱۹۶۰، محله ی ایتالیایی نشین در منطقه ی برانکس نیویورک. پسر بچه ای به نام «کالوجرو» (کاپرا) همراه با خانواده اش در همسایگی نوشگاهی زندگی می کند که پاتوق «سانی» (پالمینتری) و دارو دسته ی مافیایی اش است؛ همان جایی که «لورنزو» (دنیرو)، پدر «کالوجرو» به او هشدار داده که آن طرف ها نپلکد...

«گومس آدامز» (جولیا) با همسرش، «مورتیشا» (هیوستن)، دو فرزندش، «ونزدی» (ریچی) و «پوگسلی» (ورکمن) و مستخدمان وفادارش، «تینگ» (که دستی بریده از مچ است) و «لورچ» (استرویکن)، زندگی نامتعارفی را در قصری عجیب و غریب می گذرانند. «گومس» به دنبال «فستر»، برادر گم شده اش است و وکیل حقه باز خانواده (هدایا) می کوشد مردی به نام «گوردون» (لوید) را به جای «فستر» جا بزند و املاک «آدامزها» را تصاحب کند.

یکی از خدمه های شجاع و باهوش سفینه بار دیگر برمی‌خیزد تا در مقابل امپراطوری شیطانی بجنگد که در حال قدرتمند شدن می باشد و به دنبال شکار و کشتن شوالیه های جدی است،...

«پدرخوانده هارلم» داستان واقعی رئیس جنایتکار بدنام بامپی جانسون را روایت می کند، که در اوایل دهه 1960 پس از ده سال زندان بازگشت تا محله ای را پیدا کند که زمانی ویران شده بود. با خیابان هایی که توسط اوباش ایتالیایی کنترل می شود، بامپی باید با خانواده جنایتکار ژنووس برای بازپس گیری کنترل محله به مقابله بپردازد.

یک کمدی جدید که در طول سال گذشته به تنهایی توسط فردی به نام بو برنهام اجرا شده است.

نگاهی به زندگی و سبک هنری رپر مشهور، لیل پیپ.

هنگامی که دهکده‌ی پیرزنی، به دلیل ساخت مخزن، تهدید به تخلیه‌ی اجباری می شود ، این بیوه‌ی 80 ساله تصمیم می‌گیرد تا عزم خود را جزم کند و بدین ترتیب اراده‌ای پولادین بدست می‌آورد. وی روح مقاومت را در جامعه‌ی خود شعله ور می‌کند و بدین ترتیب ....

فرانسه‏ ى اشغال شده ، جنگ جهانى دوم. « هرى مورگان » ( بوگارت ) كه در جزیره‏ى مارتینیك زندگى مى‏ كند ، قایقى تفریحى دارد كه با آن ، مشترى‏ هاى پولدار را براى ماهى‏ گیرى مى‏ برد. دستیار او ، « ادى » ( برنان ) الكلى نه چندان باهوشى است كه خوش‏ قلب ى‏اش باعث شده همه دوستش داشته باشند. تا این كه پیدا شدن سر و كله‏ ى دخترى به نام « مرى براونینگ » ( باكال ) معناى جدیدى به زندگى « هرى » مى‏ بخشد...

میکی کلی یکی از اولین افراد آمریکایی ست که موفق شد کمربند مشک جو جیتسو را به دست آورد. وی تمام علایق خود را کنار می گذارد و تصمیم می‌گیرد که در یکی از مسابقات غیر مجاز MMA شرکت کند.

داستان این انیمیشن برگرفته از یک شعر گوته به نام شاگرد جادوگر هست. در این انیمیشن جاودگر به دنبال کسی میگردد تا فوت و فن های مربوط به جادوگری را به او آموزش دهد. در همین بین جادوگر کسی را به جز میکی موش قصه ما پیدا نمی کند. روزی جادوگر کارگاه رو ترک میکند و میکی میخواهد که با جادوگری کارهایش را انجام دهد ولی متاسفانه هنوز چیز زیادی یاد نگرفته است...

«والتر برنز» ( گرانت ) در مى‌‏یابد زن سابقش، «هیلدى جانسن» ( راسل ) كه كار خبرنگارى در روزنامه‏ ى او را رها كرده، قصد دارد با مأمور بیمه‏ اى به نام «بروس بالدوین» ( بلامى ) ازدواج كند. او به هر ترتیبى مى‏ كوشد تا مانع ازدواج معقول و قریب الوقوع «هیلدى» و «بروس» شود.

داستان گروهی از بازماندگان به رهبری ریک گرایمز افسر پلیس سابق را دنبال می کند که در جستجوی خانه ای امن و مطمئن سفر می کنند. از آنجایی که جهان تحت تسلط مردگان تلفات خود را بر بازماندگان می‌گذارد، درگیری‌های بین‌فردی آن‌ها خطر بزرگ‌تری برای ادامه بقای آن‌ها نسبت به گردشگرانی است که در کشور پرسه می‌زنند.

مستندی در رابطه با پشت صحنه فیلم "مرد روی ماه" که در آن خواهید دید که چگونه "جیم کری" نقش شخصیت کمدین معروف "اندی کافمن" را بازی میکند.

«فارستر» (کانری)، نویسنده ای که پس از بردن جایزه ی پولیتسر در چند دهه ی قبل دیگر کتابی ننوشته، و «جمال» (براون)، پسری شانزده ساله که اشتیاقی نهفته برای نوشتن دارد، در دنیای خود زندگی می کنند. «جمال» روزی از سر اتفاق با «فارستر» آشنا می شود. این دو، پس از آشنایی اولیه، یک دیگر را به نوشتن تشویق می کنند و به رغم تفاوت سن و پایگاه طبقاتی شان، با هم رفیق می شوند.