یک رمانتیک ناامید که فکر می کند عشق واقعی را با یک زن مسن پیدا کرده است، متوجه می شود که او ازدواج کرده است و پرتاب کردن فقط ابزاری برای انتقام از شوهر غافل او است.

این فیلم داستان زندگی یک سرباز آمریکایی به نام «جان کارتر» است که به شکلی تصادفی سر از سیاره مریخ در می آورد، و در آنجا جهانی باشکوه و قابل سکونت را پیدا می کند که موجوداتی به بلندی ۱۲ فوت در آن زندگی می کنند. پس از گریختن از چنگ این موجودات، کارتر با شاهزاده خانمی مواجه می شود که به دنبال یک ناجی برای سرزمین اش است...

خوک ویلبر از پایان فصل می‌ترسد، زیرا می‌داند که در آن زمان، سر میز شام خواهد رفت. او با شارلوت، یک عنکبوت که در قلم او زندگی می کند، نقشه ای می کشد تا اطمینان حاصل کند که هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.

گروهی از مخالفان سابق در هفته کنفرانس الویس از یک کازینو سرقت می کنند.

یک راکون مکار یک خانواده نامتناسب از موجودات جنگلی را فریب می دهد تا به او کمک کنند تا بدهی غذایش را بپردازد، با حمله به فضای جدید حومه شهر که در هنگام خواب زمستانی ظاهر شد ... و خود درسی در مورد خانواده می آموزد.

برنامه های یک قانونگذار برای بازنشستگی در Tombstone، آریزونا، توسط قانون شکنی هایی که او به خاطر حذف آنها مشهور بود، مختل می شود.

«فلز تاب خورده» داستان راننده ای است که یک قرارداد کاری را قبول می کند، قرارداد به این صورت است که باید در زمین بایر پساآخرالزمانی بسته ای را به مقصد موردنظر تحویل دهد،درحالی که توسط غارتگران بیابانی تحت تعقیب است...

یک طراح جدول نشریات (ساندرا بولاک) عاشق یک فیلمبردار شبکه ی (توماس هیدن چرچ) CNN می‏شود و باور دارد که وی عشق گمشده ی زندگی اوست و تمام تلاشش را می‏کند تا به او بفهماند که آن دو برای یکدیگر آفریده شده اند...

داستان پدری که باید شجاعت و اعتقاد را پیدا کند تا تجربه خارق العاده و تغییر دهنده زندگی پسرش را با دنیا به اشتراک بگذارد.

سگی که به تفنگداران دریایی ایالات متحده در افغانستان کمک می کرد به ایالات متحده باز می گردد و پس از تجربه یک حادثه تلخ ، توسط خانواده سرپرستش به فرزندی پذیرفته می شود.

پس از سقوط یک هواپیما در جنگلی در افریقا، پسری به نام «جرج» در میان قبیله ی بوکووو گم می شود تا این که میمون سخن گوی انسان نمایی به نام «ایپ» (کلیز) او را نجات می دهد و بزرگش می کند. «جرج» (فریزر) تبدیل به مردی قوی و سرزنده و خوش قلب می شود. مدتی بعد «جرج» با «اورسلا استن هوپ» (مان) زنی که از سن فرانسیسکو به بوکووو آمده و گم شده آشنا می شود.

یک گاوچران کهنه‌کار و برادرزاده‌اش پنج دختر چینی را در حالی که از اورگان به وایومینگ می‌رفتند از فحشا نجات می‌دهند.

"بریکر" مردی است که هفت کلید محفظه های بخصوصی که خون مسیح را در خود نگه داری کرده و برای جلوگیری از افتادن به دست نیروهای شیطانی در سرتاسر دنیا پخش شده است را در اختیار دارد.اما شیطانی قدرتمند تلاش دارد کلید آخر را بدست آورده و دنیا را در آشوب فرو ببرد...

«پیتر پارکر» (مگوایر) هنوز برای روزنامه ی «دیلی باگل» کار می کند و هنوز آماده است تا در هیئت «اسپایدر من» به کمک مردم بشتابد. تا این که یک توده ی سیاه رنگ ماورای زمینی خود را به بدن او می چسباند و «پیتر» را متوجه نیمه ی تاریک وجودش می کند. به این ترتیب یک «اسپایدر من» خشن و بی رحم پا به عرصه می گذارد...

«بنجامین می» (مت دیمون) که به تازگی از کار خود استعفا داده، تصمیم می گیرد تا یک مزرعه بخرد اما زمانی که به مزرعه می رود متوجه می شود که انجا یک باغ وحش تقریبا متروکه با ۲۰۰ حیوان گوناگون است...