«فارستر» (کانری)، نویسنده ای که پس از بردن جایزه ی پولیتسر در چند دهه ی قبل دیگر کتابی ننوشته، و «جمال» (براون)، پسری شانزده ساله که اشتیاقی نهفته برای نوشتن دارد، در دنیای خود زندگی می کنند. «جمال» روزی از سر اتفاق با «فارستر» آشنا می شود. این دو، پس از آشنایی اولیه، یک دیگر را به نوشتن تشویق می کنند و به رغم تفاوت سن و پایگاه طبقاتی شان، با هم رفیق می شوند.

«جیمز باند» (کانری) با پی گیری ماجرای قاچاق الماس در می یابد که دشمن دیرین، «بلوفلد» (گری) می خواهد با الماس، لیزر غول آسایی بسازد و پس از فرستادن آن به فضا، شهر واشینگتن را نشانه بگیرد...

پسر جوانی به طور تصادفی به گروهی از کوتوله‌های سفر در زمان می‌پیوندد، زیرا آنها از عصری به عصر دیگر به دنبال گنج برای سرقت می‌پرند.

مارک روتلند (شان کانری) مشتری یکی از آقایان استروت است که منشی او، مارنی ادگار مرموز (تیپی هدرن) کسب و کارش را دزدیده است. زمانی که مارنی به قصد دزدی،برای کار با مارک درخواست می دهد، مارک متوجه قصد و نیت مارنی شده و میخواهد از او باجگیری کند، او به زودی متوجه می شود که مارنی با مشکلات روانی شدیدی مواجه است و ...

زمانی که گروهی از سربازان سرکش به رهبری یک ژنرال تهدید به حمله گاز اعصاب از آلکاتراز علیه سانفرانسیسکو می کنند، یک شیمیدان و یک کلاهبردار باید از شهر دفاع کنند.

لانسلوت عاشق گینویر می شود که قرار است با شاه آرتور ازدواج کند. در همین حال، یک جنگ سالار خشن تلاش می کند تا قدرت را از آرتور و شوالیه های میز گردش بگیرد.

در سال 1899 و در دوران ویکتوریا، تنش و اختلاف میان انگلستان و آلمان بالا می گیرد. علت اینکار این است که فردی موسوم به فانتوم که مبتلا به جنون خودخواهی است می کوشد تا با انجام پاره ای خرابکاری ها این دو کشور بزرگ را درگیر یک جنگ فراگیر کند...

یک داستان تاریخی در مورد شکست در عملیاتی به نام مارکت گاردن می باشد که به منظور تسخیر چند پل در آلمان، در جنگ جهانی دوم انجام شد.

قرن شانزدهم، اسکاتلند. «کانر مک لیود» (لامبر) پس از آن که از مرگ بر اثر زخم هایی که طی یک جنگ برداشته نجات می یابد، به واسطه ی مرد مرموزی به نام «رامیرس» - که بیش از دویست سال سن دارد - به جمع فناناپذیران راه پیدا می کند...

وقتی دکتر هنری جونز پدر هنگام جستجوی جام مقدس به طور ناگهانی ناپدید می شود،ایندیانا جونز , باستان شناس برجسته , باید ردی از پدرش بیابد و نازی ها را نیز متوقف کند.

جنگ جهانى دوم، سال ۱۹۴۴، « ژنرال دوایت د. آیزنهاور » ( گریس ) تصمیمى حیاتى می‏گیرد که نیروهاى متفقین در ششم ژوئن به اروپا حمله کنند...

کاراگاه پوآرو در مورد قتل سرمایه داری تحقیق میکند که در قطار و به وسیله خنجری به قتل رسیده است، در حالیکه آن قطار به علت طوفان در کوههای صربستان متوقف شده است...

در ابتدای قرن بیستم یک زن آمریکایی توسط بربرها در مراکش ربوده می شود. تلاش ها برای رهایی او از دیپلماتیک به یورش نظامی منتهی می شود...

مامور فدرال، «الیوت نس» یک تیم کوچک تشکیل می دهد تا سردسته خلافکاران شیکاگو، «آل کاپون» را پای میز محاکمه بیاورد.

یک مامور بیمه به اسم «جین» ( کاترین زتاجونز ) توسط کارفرمایانش مامور می شود تا وارد تشکیلات یک دزد مشهور جواهرات ( شون کانری ) شود تا او را تعقیب کرده و به دام بیندازد. سارق قبل از اولین کار مشترکشان که دزدیدن یک ماسک بسیار باارزش است، جین را تحت آزمایشها و تمرینات سختی قرار می دهد تا از او مطمئن شود. پس از موفقیت در این عملیات، سارق تصمیم می گیرد که برای سرقت یک قطعه هنری بسیار گرانبها که در محلی با سیستم های امنیتی بسیار قوی نگهداری می شود، اقدام نمایند...