یک پدر وقتی که متوجه می شود پسرش دارای قدرت ماوراء طبیعی می باشد و این قدرت می تواند طبعات زیادی داشته باشد، به همراه پسرش سعی می کنند منطقه را ترک کنند.

«دکتر لاول» (نیسن)، در شهری در کنار جنگل های کارولاینای شمالی، «نل» (فاستر) را پیدا می کند؛ دختری سی ساله ای که سال هاست در قلب جنگل ها، در کلبه ای با مادر لالش زندگی می کرده است. مادر «نل» به تازگی مرده و همین باعث توجه دیگران به «نل» شده است. در نخستین برخوردها «دکتر لاول»، «نل» را وحشی، هراسان از انسان و نور و شهر و هر وجهی از تمدن می بیند. اما دخترک هوشمند است...

دنیل هولدن پس از سپری کردن 19 سال از عمرش در زندان به جرم قتل دختر نوجوانی به نام جورجیا، باید با فشار روحی و روانی ناشی از آن کنار بیاید.

یک وکیل مدافع تلاش می کند تا موکل نوجوانش را از قتل پدر ثروتمندش تبرئه کند.

داستان دختری به نام جوی که به همراه پسرش(جک) در اتاقی زندانی شده است. این اتاق یک نورگیر در سقف و یک در مجهز به سیستم امنیتی دارد که رمز آنرا، مردی به نام نیک می‌داند. جوی که نزدیک 7 سال در این اتاق زندگی می‌کند، به دنبال راهی است تا همراه پسرش از آنجا فرار کند.

زن جوانی که خود را به عنوان یک شهروند نیویورکی دوباره اختراع کرده است، پس از هفت سال جدایی، باید به خانه خود در آلاباما برگردد تا از همسرش طلاق بگیرد.

در دوران جنگ داخلی آمریکا، یک کشاورز فقیر از می سی سی پی هدایت گروهی از برده های مبارز و ستم دیده را بر عهده می گیرد تا بر علیه ارتش کنفدراسیون شورش کنند.

"لیبی دی" که تنها 7 سال داشته که پدر و مادرش به طرز وحشیانه ای جلوی چشمانش به قتل می رسند. حال که 25 سال از آن حادثه می گذرد او قبول می کند که با حقایق دردناک آن شب کنار بیاید.

داستان در شهری کوچک در جنوب ایالت داکوتای فعلی در اواخر سال ۱۸۰۰ میلادی روایت می شود. از سراسر امریکا برای یافتن طلا مهاجران بساری کوچ می کنند که با یافتن طلا یک شبه ره صد ساله را بپیمایند.

فیلمی برگرفته از سریالی به همین نام. در سال 1889 شهروندان شهر ددوود برای جشن ایالت شدن داکوتای شمالی گرد هم می‌آیند. فیلم روایت حال و هوای آن روزهای مردم شهر است.

داستان دو زوج عاشق دبیرستانی سابق که پس از سالها دوری از یکدیگر تصمیم می گیرند به شهر کوچک مادری خود بازگردند.