در شهری که پر شده است از طمع، غرور و کینه جویی، یک هفت تیرکش سرگردان دو خانواده رقیب را علیه هم می شوراند.

دخترى به نام « ویریدیانا » ( پینال ) قرار است راهبه شود. او پیش از اجراى مراسم سوگند در صومعه به دیدار آخرین خویشاوند خود، مرد ثروتمندى به نام « دون خایمه » ( رى )، میرود. « دون خایمه » خیلى زود مجذوب « ویریدیانا » میشود. با این همه او دست به خودكشى میزند...

پرووانس، دهه ی 1930. «اوگولن سوبیران» (اوتوی) به کمک توطئه ای که با عمویش، «سزار» (مونتان) طرح کرده بود، در کسب و کار پرورش گل به موفقیت رسیده است. او دل باخته ی «مانون» (بئار)، دختر «ژان دو فلورت»، (مزرعه داری که طی این توطئه به خاک سیاه نشست و مرد) شده است.

فیلم دو داستان دراماتیک را روایت می کند.در گذشته ای نامشخص،شخصی که پدر خود را به قتل رسانده محکوم می شود توسط موجوداتی وحشی کشته شود.در داستان دوم،"جولین" پسر جوان یک کارخانه دار آلمانی به سمت مزرعه اش می رود تا در کنار خوکهایش بماند چون ارتباط با انسانها را دوست ندارد...