زوجی بدون فرزند جعبه‌ای را در حیاط خانه خود دفن می‌کنند که تمام آرزوهایشان برای یک نوزاد در آن وجود دارد. به زودی، یک کودک متولد می شود، اگرچه تیموتی گرین تنها چیزی نیست که ظاهر می شود.

مردی ضعیف وقتی که پی می برد به خاطر کلاه برداری باید به زندان برود، وحشت می کند. او از یک معلم هنرهای رزمی کمک می گیرد تا برای روبرو شدن با زندانی هایی که احتمالا با او نمی سازند، آماده شود...

مرگ تصادفی پسر بزرگتر یک خانواده مرفه عمیقاً روابط بین مادر تلخ، پدر خوش اخلاق و پسر کوچکتر گناهکار را تیره می کند.

ایروین ام ; فلچر یک خبرنگار روزنامه است که مبلغ هنگفتی به یک میلیونر سرطانی پیشنهاد می شود، اما در حال فرار است و شغلش را به خطر می اندازد و وقتی مشخص می شود مرد سالم است، سرنخ هایی پیدا می کند.

یک پسر روستایی ساده دل و پناه گرفته ناگهان تصمیم می گیرد خانه خانوادگی خود را ترک کند تا زندگی در شهر بزرگ را تجربه کند، جایی که ساده لوحی او هم بهترین دوست و هم بدترین دشمن اوست.

لس آنجلس، سال 2019. «ریک دکارد» (فورد)، از اعضای سابق یک واحد ویژه ی پلیس (معروف به تیغ روها) که تخصص در از بین بردن روبات های شبه انسان را دارد. با اصرار و اجبار «سروان برایانت» (والش) می پذیرد تا گروهی از روبات ها را بیابد و از بین ببرد. این گروه متشکل از شش روبات است که با ظاهر انسانی، با یک سفینه ی فضایی به زمین آمده اند.

دوستان دوران کودکی جولیان پاتر و مایکل اونیل قرارداد داشتند که اگر تا سن 28 سالگی هنوز مجرد بودند با یکدیگر ازدواج کنند. اکنون، چهار روز قبل از تولد 28 سالگی او، اونیل اعلام می کند که با دختر زیبای 20 ساله ای به نام کیمبرلی قرار است که ازدواج کند. جولیان ناگهان متوجه می شود که واقعاً عاشق مایکل است، به خودش قول می دهد که عروسی را به هر قیمتی متوقف کند...

جیمز وست و آرتیموس گوردون دو مأمور فدرال با ویژگی های کاملا متضاد هستند. رئیس جمهور ایالات متحد از آن دو دعوت می کند تا نابغه ای با مقاصد شیطانی به نام دکتر آرلیس لاولس را بیابند و دستگیر کنند.

داستان فیلم شور جوانی داستان پسر نوجوانی است بنام نیک (مایکل سرا) که پدر و مادرش جدا شده اند و او به همراه مادرش و دوست پسر او به یک کانکس در یک پارک برای زندگی نقل مکان می کنند، او از این شرایط زیاد راضی نیست ، اما با دیدن دختر زیبای همسایه شان در یک نگاه عاشق می شود و با شور و اشتیاق نوجوانیش گمان می کند راهی برای پایان تجرد و غلبه بر تنهایی های خود یافته است. همه انقلابها نیاز به یک رهبر دارند ، این جمله تبلیقاتی این فیلم است

داستان یک زوج جوان به ظاهر کامل که برای دریافت یک جایزه 5 میلیون دلاری با منزوی شدن در یک اتاق سفید خالی به مدت 50 روز رقابت می کنند.

داستان مردی که نزد یک کشیش مهربان می رود و به گناهانش اعتراف میکند و حال باید سیاهی ها را از خود دور کند.

سال 1957. پسری نه ساله و خیال باف به نام «هوگارت»، روزی از یک ماهی گیر محلی می شنود «روباتی» غول پیکر از آسمان به دریاچه ای در همان نزدیکی محل زندگی شان افتاده است. مادر «هوگارت»، «آنی»، این قصه را باور نمی کند؛ اما «هوگارت» به دنبال یافتن روبات می رود و آن را از آب بیرون می کشد.

اوایل قرن بیستم «جان رید» (بیتی)، روزنامه نگاری رادیکال، رابطه ای پرفراز و نشیب با نویسنده ای به نام «لوییز برایانت» (کیتن) دارد.«رید»، هم چنین با گروهی از شخصیت های سرشناس معاصر خود برخوردها و رفت و آمدهایی داشته است.

«جولیان مارتی» (هدایا)، صاحب کافه ای در تکزاس، کارآگاهی خصوصی به نام «ویسر» (والش) را اجیر می کند تا همسرش، «ابی» (مک دورمند) و معشوقه اش، «ری» (گتس) را که در کافه ی او کار می کند، بکشد. «ویسر» به خانه ی «ری» می رود و در خواب عکسی از آن دو می گیرد و وانمود می کند که «ری» و «ابی» را کشته است...

داستان در مورد مردی ـست که مرگ خودش را شبیه‌سازی می‌کند و با هویتی جدید زندگی متفاوتی را شروع می‌کند و در این بین با زنی مواجه میشود که مثل خودش در حال پنهان کردن گذشته‌اش هست...