تام بطور اتفاقی متوجه میشه که سارا مبتلا به سرطان است و بدین ترتیب سارا به بیمارستان می برد. برخی از خانمها، که از اطرافیان این خانواده هستند، از این موقعیت استفاده میکنند و تام را مجذوب خودشان میکنند و بهتر است بگوییم تام آن ها را به خودش جلب میکند. چون هم تام خوش چهره است، هم اینکه سارا از زیبائی تحسین برانگیزی برخوردار است.

کلانتری که در حال بررسی ناپدید شدن یک دختر جوان از یک جزیره کوچک است، متوجه می شود که معمای بزرگتری در میان جامعه مخفی و نئوپگان جزیره وجود دارد.

هنگامی که دلورس روچ پس از پایان یک دوره حبس ناعادلانه، از زندان آزاد می‌شود، با دوست قدیمی خود دیدار کرده و به عنوان ماساژور برای او شروع به کار می‌کند. اما زمانی که آرامش و ثبات زندگی دلورس بار دیگر با تهدیدی جدی روبرو می‌شود، او برای رهایی از این وضع به کارهایی تکان‌دهنده دست می‌زند.

برلین، زمان حال. شوهر «کایل پرات» (فاستر) می میرد و «پرات» قصد دارد هم راه با «جولیا» (لوستن)، دختر هفت ساله اش و تابوت شوهرش به امریکا برگردد. «کایل» و «جولیا» در هواپیما به خواب می روند. اما وقتی «کایل» بیدار می شود، می بیند خبری از دخترش نیست. ظاهرا نام «جولیا» در فهرست مسافران نبوده و هیچ یک از خدمه و مسافران او را ندیده است. یکی از محافظ های پرواز (سارسگارد) نیز می گوید که اصلا «جولیا» هم راه با پدرش درگذشته و ادعا می کند که «کایل» عقل خود را از دست داده است...

صهیون، شهر انسان‌ها در مقابل حملات بی امان ماشین‌ها مقاومت می کند، در حالی که نئو در میدانی دیگر، برای خاتمه دادن به این نبرد، با مامور اسمیت سرکش می جنگد.

داستان کارآگاه پلیسی به نام «جی سُوان» که برای بررسی و تحقیق در مورد یک مسئله ای مهم به شهر مرزی «گلدستون» می رود تا از افراد آنجا پرس و جو کند.