«جك ریپر» ژنرال روان پریش ارتش و رئیس یک پایگاه هوایی در امریکاست که در اقدامی خودسرانه تهاجمی هسته ای علیه شوروی به راه می اندازد و رئیس جمهور و سیاستمداران آمریکا پس از آگاهی از این عمل با تجمع در اتاق فرماندهی جنگ ایالات متحده به دنبال راهی برای توقف این حملات می گردند.

شیر جوانی بنام «سیمبا» که فکر می کند باعث مرگ پدرش شده، خود را گناهکار می داند و از هویتش بعنوان پادشاه آینده فرار می کند.

در تابستان 1962، یک بچه جدید در شهر زیر بال یک اعجوبه بیسبال جوان و تیم جنجالی او گرفته می شود که در نتیجه ماجراهای زیادی رقم می خورد.

پس از قتل پدرش، یک شاهزاده شیر جوان از پادشاهی خود فرار می کند تا معنای واقعی مسئولیت و شجاعت را بیاموزد.

پسر جوانی به نام کانن پس از کشته شدن والدینش و نابودی قبیله توسط یک جنگ سالار و جادوگر وحشی به نام Thulsa Doom تبدیل به برده می شود. وقتی بزرگ شد به یک مبارز نترس و شکست ناپذیر تبدیل می شود و نقشه انتقام از Thulsa Doom را می کشد.

در حالی که «دارت ویدر» مشغول ساختن یک ستاره ی جدید و اصلاح شده در مدار سیاره ی «اندور» است، «لوک اسکای واکر»، R2D2 و C3PO را برای مذاکره به کاخ «جابا د هات» در سیاره ی تاتویین می فرستد که «هان سولو» را اسیر کرده است...

دکتر به یک مرد خسیس می گوید که از زندگی اش تنها ۹۰ دقیقه باقی مانده است و او با عجله در کمترین زمان ممکن با همسر، برادر و دوستانش آشتی می کند.

سیمبا و نالا صاحب یک دختر بنام کیارا شدند. تیمون و پومبا به عنوان مراقب این بچه انتخاب شدند اما کیارا از دست آنها به راحتی فرار می کند و به سرزمین های ممنوعه پا می گذارد. او در آن سرزمین با بچه شیری به نام کوو آشنا شده و با یکدیگر دوست می شوند. اما او و والدینش نمی دانند که کوو پسر زایرا است. او قصد دارد کوو را با سرنگونی سیمبا به پادشاه تبدیل کند...

آکیم متوجه می شود که پسری در آمریکا دارد. این پسر سال ها پیش گم شده بود و اکنون او باید به آمریکا بازگردد تا با وارث احتمالی تاج و تخت، زاموندا، دیدار کند. این فیلم دنباله ای برای کمدی "بازگشت به آمریکا" است که در سال 1988 منتشر شده بود.

«آکیم» (مورفی)، شاهزاده ی افریقایی به دختری که پدرش برایش در نظر گرفته، علاقه ای ندارد و همراه دوستش، «سمی» (هال) به امریکا می رود. او در آن جا شیفته ی دختری به نام «لیزا»(هدلی)می شود و به اتفاق سمی،با هویت بدلی، نزد پدر الیزا شروع به کار می کند.

در سال ۱۹۸۴ زیردریایی اتمی شوروی موسوم به «اکتبر سرخ» به آب انداخته می شود. فرمانده زیردریایی، «ناخدا مارکو رامیوس» (کانری)، پس از کشتن افسر امنیتی زیردریایی، با هم یاری افسران ناراضی، موفق می شود از ناوگان دریایی شوروی بگریزد. و حالا سؤال اصلی این است که هدف «رامیوس» از این کار چیست؟

تحلیل گر سابق سیا، «جک رایان» (فورد) که همراه همسر و دخترش برای تعطیلات به لندن رفته، در جریان یک درگیری خیابانی یکی از تروریست های ارتش آزادیبخش ایرلند را به قتل می رساند و پس از بازگشت به امریکا، هدف انتقام سازمان قرار می گیرد.

یک نوجوان باردار از دست مادر بد ذاتش می گریزد تا به جست و جوی پدرش بپردازد .بعد از طرد شدن از سمت پدرش مجبور به زنده ماندن در خیابان ها می شود . تا این که یک غریبه ی مهربان یک چاره ی امیدوارانه به او پیشنهاد می دهد...

دو پلیس فاسد بطور اتفاقی یک مامور مبارزه با مواد مخدر را به قتل رسانده و برای پوشاندن رد خود، جنایت را به گردن مردی بی خانمان می اندازند...