یک دختر نوجوان متقاعد شده است که شهر زادگاهش حول او می چرخد ​​تا اینکه خانواده اش وسایل خود را جمع کرده و به حومه شهر نقل مکان می کنند، جایی که او خود را در رقابت برای جلب توجه می بیند.

شوالیه تاریکی باید با زنی اسرار آمیز که کارهای او را به شکل بی رحمانه تری تقلید می کند، روبرو شود...

سال 1957. پسری نه ساله و خیال باف به نام «هوگارت»، روزی از یک ماهی گیر محلی می شنود «روباتی» غول پیکر از آسمان به دریاچه ای در همان نزدیکی محل زندگی شان افتاده است. مادر «هوگارت»، «آنی»، این قصه را باور نمی کند؛ اما «هوگارت» به دنبال یافتن روبات می رود و آن را از آب بیرون می کشد.