آینده ای نه چندان دور. شهر جنایت زده ی دیترویت را در واقع سران یک «شرکت» اداره می کنند. با نظارت «ریچارد جونز» (کاکس)، معاون اداره پلیس، طرح ساخت نوعی روبات برای مبارزه با جنایت های مهارناپذیر خیابانی به انجام می رسد و خیلی زود هنگامی که یکی از ماموران پلیس به نام «الکس مورفی» (ولر) به دست گروهی از جنایتکاران به رهبری «بادیکر» (اسمیت) به قتل می رسد، «مورتن»، فرصت پیدا می کند تا ادعایش را عملی کند.

بچه‌ها در سرتاسر آمریکا ماسک‌های شبدر نقره‌ای را برای هالووین می‌خواهند. دکتر دنیل چالیس به دنبال کشف نقشه ای از کانال کوکران، مالک شمروک نقره ای است.

"لارا مردیت" (ترنر) هنگامی که در یک مکان عمومی شلوغ دختر کوچولویش را گم می‌کند با "آنی جانسن" (مور ) رنگین‌پوست آشنا می‌شود. "آنی" مستخدمه "لارا" می‌شود و دختر کوچکش، "سارا جین" را نیز همراه می‌برد. آنان سال‌ها با هم زندگی می‌کنند و در این بین "لارا" موفق می‌شود به رویای بزرگش یعنی هنرپیشگی در سینما دست یابد. با این حال زندگی خصوصی او و دخترش، "سوزی" (دی) بر سر روابط عاشقانه با "استیو آرچر" (گاوین) روبه تیرگی می‌گذارد. در همین حال "آنی" نیز با "سارا جین" (کوهنر) که رنگین‌پوست بودن خود ناراضی است و می‌خواهد خود را همه‌جا سفیدپوست معرفی کند، مشکل دارد...

یک زن تاجر در تلاش است تا روبات پلیس را از کار بیندازد و رباتی که خودش ساخته را در اداره پلیس جایگزین آن بکند...

میلز فالورث رعیتی است که برای شوالیه شدن آموزش می‌بیند و توسط چند فرد ثروتمند برای شکست دادن شیطان فراخوانده می‌شود.