یک خانواده غارنشین در دوره ماقبل تاریخ بعد از اینکه غارشان خراب می شود، مجبور می شوند پا به دنیایی فراتر از آنچه فکر می کرده و همیشه می دیده اند بگذارند...

خانواده ماقبل تاریخ کرودز توسط رقیب خود, خانواده‎ بترمنز که ادعا می‎کند بهتر و تکامل یافته‎تر از آنهاست، به رقابت دعوت می‎شود.

سیندی می فهمد خانه‌ای که در آن زندگی می کند، توسط روح یک پسر بچه نفرین شده است و حالا بایستی دریابد که چه کسی و چرا او را کشته, در همین حین موجودات فضایی هم در حال تسخیر دنیا هستند و او باید جلوی آن‌ها را هم بگیرد.

در سال 1951، گروهی از دانش‌آموزان دبیرستانی در یک شهر تاریک، منزوی و تخریب‌شده در شمال تگزاس به سن بلوغ می‌رسند که هم از نظر فرهنگی و هم از نظر اقتصادی به تدریج در حال مرگ است.

سه پیشاهنگ، در آستانه آخرین اردوی خود، هنگامی که تلاش می کنند شهر خود را از شیوع زامبی نجات دهند، معنای واقعی دوستی را کشف می کنند.

مل بروکس در مجموعه‌ای از داستان‌های کمدی اپیزودیک وقایع از عهد عتیق تا انقلاب فرانسه، لمس کمیک بی‌نظیر خود را به تاریخ بشریت می‌آورد.

قهرمانان نوجوان باجنس ما از خواب بیدار می شوند تا تلویزیون مورد علاقه شان را دزدیده شده ببینند و برای بازیابی آن سفری حماسی در سراسر آمریکا را آغاز می کنند و، چه کسی می داند، شاید حتی گل بزنند.

یک نوه آمریکایی این دانشمند بدنام که تلاش می کند ثابت کند که پدربزرگش آنقدرها هم که مردم فکر می کنند دیوانه نبوده است، به ترانسیلوانیا دعوت می شود، جایی که فرآیندی را کشف می کند که یک جسد مرده را دوباره زنده می کند.

یک زن و دخترش برای زندگی بهتر در آمریکا از مکزیک مهاجرت می‌کنند، جایی که برای خانواده‌ای شروع به کار می‌کنند که یک سرآشپز مشهور با همسری است که یک کلمه هم اسپانیایی نمی داند ولی اتفاقا این، مهم ترین مانع ارتباط بین آن دو نیست.

ظاهرا «مری هینز» (رایان) همه چیز در زندگی دارد: خانه ای بزرگ و زیبا در کانتی کات،.. شوهری موفق و شغلی پاره وقت به عنوان طراح لباس در کارخانه ی پدرش. تا این که مانیکوریست (مازار) نزدیکترین دوستش، «سیلوی» (بنینگ) خبر می دهد که شوهرش با دختری به نام «کریستال» (مندس) رابطه دارد. ابتدا قرار بر بخشیدن شوهر و سرپوش گذاشتن بر ماجراست. اما خیلی زود کار بالا می گیرد و به طلاق می کشد...

داگ هریس خجالتی به زودی مراسم ازدواجش برگزار خواهد شد اما مشکل اینجاست که هیچ ساقدوشی را برای مراسمش ندارد

داستان فیلم در مورد دو دزد و راهزن به نامهای «بوچ» و «ساندنس» است که به قطارها دستبرد می‌زنند. اما یکی از سرقت هایشان طبق برنامه پیش نمی رود و گروهی از مردان قانون تا دندان مسلح، شروع به تعقیب آن دو می کنند. وقتی آن دو می فهمند که این گروه تصمیم ندارند دست از تعقیب بردارند، تصمیم می گیرند به بولیوی بروند.

سال 1957. پسری نه ساله و خیال باف به نام «هوگارت»، روزی از یک ماهی گیر محلی می شنود «روباتی» غول پیکر از آسمان به دریاچه ای در همان نزدیکی محل زندگی شان افتاده است. مادر «هوگارت»، «آنی»، این قصه را باور نمی کند؛ اما «هوگارت» به دنبال یافتن روبات می رود و آن را از آب بیرون می کشد.

داستان واقعی زندگی بارت میلارد، یک خواننده‎ ی مستعد که دوران کودکی بسیار سختی را با پدر بداخلاقش گذارند و در جوانی تصمیم گرفت تا آهنگی را در مورد ارتباط شکننده ‎اش با پدر خود بخواند.

داستان سریال راجع به پسری به اسم جیمی چنش هست که وضع زندگی مناسبی نداره و با پدرش آب استخر مردم رو تمیز می کنه. یک شب به طور اتفاقی با دختری آشنا میشه و فردای اون روز متوجه میشه که اون دختر یه قاتل زنجیره ای فراریه.وقتی به ملاقات او توی زندان میره میفهمه که اون حامله شده. حالا قراره یه عضو جدید به خانواده چنش اضافه بشه. خانواده اش تمایلی ندارن اما اون اصرار داره که بچه رو بزرگ کنه...