دو بوقلمون که با‌همدیگر سر جنگ دارند، باید این تفاوت‌ها را کنار گذاشته و باهم متحد شوند تا چرخه‌ی تاریخ را عوض کنند و بوقلمون را از منوی غذایی رستوران ها، حذف کنند و…

مقر ذهنی رایلی نوجوان ظاهرا در حال تخریب ناگهانی است تا جایی برای چیزی کاملاً غیرمنتظره باز شود: احساسات جدید! شادی، غم، خشم، ترس و انزجار، که مدت‌هاست یک عملیات موفقیت‌آمیز را انجام داده‌اند، مطمئن نیستند که وقتی اضطراب ظاهر می‌شود چه احساسی داشته باشند. و به نظر می رسد که او تنها احساس جدیدی نیست که آنها باید با آن مواجه شوند!

مقامات عجیب و غریب شهر ایندیانا با پیگیری پروژه های مختلف, می خواهند شهر خود را به مکانی بهتر تبدیل کنند..

با تولد دختری به نام «رایلی»، اولین حس او یعنی «جوی» نیز متولد می‌شود. «جوی» در تلاش است همواره «رایلی» را خوشحال نگه دارد و از مرور خاطرات تلخ، جلوگیری می‌کند اما علاوه بر او، حس ناراحتی، عصبانیت، ترس و چِندِش نیز وجود دارند و در مواقع لازم، سُکان احساسات «رایلی» را به دست گرفته و باعث بروز حالت مورد نظر می‌شوند.

نوجوانی به نام شو که از بیماری قلبی رنج میبرد و قرار است به زودی تحت عمل جراحی قرار بگیرد، برای استراحت و تقویت جسم و روحش به خانه ییلاقی خانوادگیشان آورده میشود. او در همان اولین لحظه های ورودش، با یک آدم کوچولو که دختر 14 ساله ای به نام اریتی است برخورد میکند...

رایلی اکنون 12 سال دارد، او که همیشه با پدر و مادرش خانه نشین بوده، تصمیم میگیرد با پسری دوست شود. در نتیجه پدر و مادر رایلی نیز مجبور اند با احساساتشان نسبت به اولین قرار رایلی کنار بیایند.

یک تاجر موفق و مجرد که رویای بچه دار شدن را در سر می پروراند، متوجه می شود که نابارور است و یک زن طبقه کارگر را استخدام می کند تا جانشین بعید او باشد.

پس از اینکه شهر بورسیه تحصیلی دانشگاه را از دخترشان می گیرد، زوجی در خانه دوستشان یک کازینو غیرقانونی راه اندازی می کنند تا پول را پس بگیرند.

دیو سویل، سنجاب ها و چیپت ها در حال رفتن به یک کشتی تفریحی لوکس به جوایز موسیقی بین المللی هستند. البته، آلوین نمی تواند در برابر میل به ایجاد خرابی مقاومت کند و جوندگان آوازخوان به زودی خود را در جزیره ای به ظاهر متروک می بینند...

الوین، سیمون و تئودور، سنجاب‌هایی که اکنون تحت مراقبت برادرزاده دیو سویل هستند، از ستاره شدن موسیقی پاپ فاصله می‌گیرند و به مدرسه بازمی‌گردند. تقریباً بلافاصله، آهنگسازان کوچک وظیفه عظیم نجات برنامه موسیقی مدرسه خود را با برنده شدن در مسابقه نبرد گروه‌ها بر عهده می‌گیرند. اگرچه پسرها فکر می‌کنند برنده شدن در آن آسان خواهد بود، اما جرقه‌های عاشقانه و موزیکال هنگام ملاقات با بریتانی، النور و ژانت - که به نام چیپت‌ها نیز شناخته می‌شوند، به گوش می‌رسد.

در آخرین روز اردو، در تابستان گرم سال 1981، گروهی از مشاوران سعی می کنند کارهای ناتمام خود را قبل از پایان روز به پایان برسانند.

یک آکواریوم تمیزکننده معمولی برای یک ژیگولو می‌نشیند، اما مجبور می‌شود خودش تبدیل به یک ژیگولو شود.

چز قهرمان اسکیت سواری روی یخ است که رقیب سرسختی به اسم جیمی دارد . چز فردی لاابالی و بی ادب است اما جیمی برخلاف او جوانی مودب و خوش اخلاق می باشد . در ادامه در جریان یک مسابقه جهانی اسکیت که آنها برای کسب مدال طلا با هم رقابت می کنند با یکدیگر درگیر شده و فدراسیون جهانی آنها را برای همیشه از شرکت در مسابقات انفرادی اسکیت روی یخ محروم می کند . چند سال بعد مربی آنها پیشنهاد جالب و عجیبی به آندو می دهد و آن اینکه آنها بعنوان یک زوج اسکیت سوار مرد در مسابقاتی شرکت کنند که مخصوص زوجهای مرد و زن است . آنها این پیشنهاد را پذیرفته و چون هر دو مرد هستند توانایی بیشتری نسبت به رقبا دارند و این باعث می شوند قهرمان های کنونی این رشته یعنی استرانتز و فیرچایلدون تصمیم بگیرند هر طور شده شر آنها را کم کنند .

یک زن بعد از برخورد با یک شی آسمانی در روز عروسی‌اش، به یک غول تبدیل میشود. دولت امریکا او را همراه تیمی از هیولاها برای مقابله با یک موجود فضایی می فرستد که قصد تسخیر زمین را دارد.

داستان در مورد دو دوست است که تصمیم دارند یک گروه موسیقی تشکیل داده و سرنوشت موسیقی راک را برای همیشه تغییر دهند. برای این منظور آن ها به یک گیتار جادویی که در یک موزه قدیمی نگهداری می شود نیاز دارند...