هواگین مانچادو سردسته مافیایی است که با مشتی آهنین از بندر بارسلونا بر امپراتوری موادمخدر خود فرمانروایی می کند؛ تا اینکه یک محموله جدید باعث ایجاد آشوب در تجارت و خانواده او می شود.

فروشنده اسبی به نام مایکل کولهاس در قرن شانزدهم به همراه خانواده خود زندگی خوبی را سپری می کند. وقتی لردی با بی عدالتی رفتار می کند، او ارتشی ساخته و برای بدست آوردن حق خود به مبارزه می پردازد..

داستان آشنایی لازارو، پسر کشاورزی که عده‌ای او را ساده ‎لوح می‎خوانند با تانکردی، پسری نجیب‎زاده که توسط آرزوها و تصوراتش نفرین شده است، می‎باشد.

«اوکوی» یک دکتر خوش قلب نیجریایی، و «سنای» خدمتکار ترک، هردو در هتلی در لندن مشغول به کار هستند. معاملات مواد مخدر، و انواع خلاف در این هتل صورت می گیرد، اما زمانی که اوکوی یک قلب انسان را در یکی از توالت های هتل می یابد، متوجه میشود که چیزی فراتر از جرایم رایج در این هتل جریان دارد...

گروهی از امدادگران برای حل و فصل بحران وارد منطقه ای که درگیری های مسلحانه ای در آن در حال انجام است، می شوند.

پدر آندریو آرزو دارد پسرش ادامه تحصیل داده و به خواسته اش که پزشک شدن است برسد تا مجبور نباشد مثل خانواده اش در کارخانه و مزرعه کار کند. شهردار شهر که قبلا از خواستگاران مادر آندریو بوده، در پی گرفتن انتقام است. پدر آندریو که خود قربانی دسیسه های شهردار است به شهردار پیشنهاد می دهد که حاضر است در مقابل اقدام آنها برای ادامه تحصیل پسرش…

در سال ۱۹۴۴ اسپانیا با حکومت فاشیست، دخترخوانده یک ژنرال ارتشی سادیست، که عاشق کتاب است، برای گریختن از پدر ناتنی‌اش به یک دنیای تخیلی ترسناک، اما فریبنده می گریزد.

پاسبان در حال مرگی خاطراتی را از دیدار خود با "ژوزپ بارتولی"، هنرمند کاتالانی، در اردوگاه کار اجباری فرانسه پس از جنگ داخلی اسپانیا به یاد می آورد.

"فرانک آدرین" پس از سرقت موفق یک بانک دستگیر می شود اما موفق می شود پس از دستگیری پولها را در مکانی نامعلوم مخفی کند.اما تنها پلیس نیست که در جستجوی پولهاست و...

"هنری" و "میشل" از دوران دبیرستان هم را می شناسند.آنها به طور اتفاقی یکدیگر را برای بار دیگر ملاقات می کنند و "هری" خود را وارد زندگی "میشل" می کند اما اوضاع به طرز بدی تغییر می کند و...