دو رفیق پس از یک شب مهمانی از خواب بیدار می شوند و نمی توانند به یاد بیاورند که ماشین خود را کجا پارک کرده اند.

یک دانش‌آموز محبوب دبیرستانی که مورد تحسین همسالانش قرار می‌گیرد، تصمیم می‌گیرد یک روز را از مدرسه مرخصی بگیرد، و برای آن نهایت تلاش خود را می‌کند و این باعث ناراحتی مدیرش می‌شود که هر کاری برای متوقف کردن او انجام می‌دهد.

شاون اسپنسر که حافظه ی تصویری، غریضه ی کارآگاهی و دقت بسیار بالایی دارد بعد کمک به پلیس برای حل یک پرونده، متهم به شریک جرم بودن می شود. شاون برای این که به زندان نیفتد و راز خود را برملا نکند ادعا می کند که غیبگو است و با عالم ارواح ارتباط دارد و از این راه اطلاعات خود را به دست می آورد. شاون به همراه بهترین دوستش گاس که فروشنده ی دارو و لوازم پزشکی است، دفتر کارآگاه خصوصی غیبگوی Psych را تاسیس می کند و از آن به بعد در حل پرونده های جنایی به پلیس کمک می کند...

فرمانده «جیمز بلاک» (دان)، «تاپر هارلی» (شین) را که سالهاست به دلیل مشکلات روانی، دور از اجتماع و نزد یک قبیله ای بومی زندگی می کند فرا می خواند تا عضو یک گروه پرواز نخبه با مأموریتی ویژه شود...

«سانی کوفکس» (سندلر)، مجردی سی ساله و بی فکر و خیال است که هرگز زیر بار مسئولیت های بزرگ سالی نرفته است. اما وقتی متوجه می شود اگر زودتر وارد گود نشود تا آخر عمرش تنها خواهد ماند، برای آن که به محبوبه اش نشان دهد می تواند با مسئولیت های بزرگ سالی دست و پنجه نرم کند، پسر بچه ی پنج ساله ای به نام «جولیان» را به فرزندخواندگی قبول می کند...

مردم از نژادهای مختلف در محیط دانشگاهی با مسئولیت، تجاوز، تبعیض نژادی روبرو می‌شوند.