چهار نفر در شب سال نو با یکدیگر ملاقات می کنند و یک خانواده جانشین تشکیل می دهند تا در مشکلات زندگی خود به یکدیگر کمک کنند.

دختر نوجوانی که بر اثر سرطان خون می‌میرد فهرستی از کارهایی که دوست دارد قبل از مرگ انجام دهد تهیه می‌کند. در صدر این لیست تمایل او به از دست دادن باکرگی است.

قرن نوزدهم، فرانسه. «ژان والژان» (هیو جکمن)، مردی است که بخاطر سرقتی که انجام داده، سال هاست از چنگ پلیسی بی رحم بنام «ژاور» (راسل کرو) می گریزد. او سرپرسی دختر یتیمی بنام «کزت» را بعهده می گیرد، و این تصمیم او زندگی هر دوی آن ها را برای همیشه تغییر می دهد...

پلیسی برای پیوستن به تیپ ضد جرم مونتفرمیل به پاریس نقل مکان می کند. او از دنیایی زیرزمینی پرده برداری کرده که تنش های میان گروه های مختلف در آن ادامه ی داستان را رقم می زند.

جان ریور یک بازپرس پلیس فوق العاده باهوش است اما نبوغ او دقیقا به همان اندازه ی شکنندگی ذهنش است. او مردیست که توسط قربانیان پرونده های قتلی که در گذشته رخ داده اند، آزار می بیند.

در شهر لندن و در یک رستوران روسی یک باند مافیای روسی فعالیت می‌کند. ریاست این گروه بر عهده «سیمون» و پسر کله شقش «کریل» است. راننده کریل، «نیکلای» خود را به همه افراد ثابت می‌کند و تنها شرطی که باید بپذیرد فراموشی خانواده‌است گرچه خود او هم از این بابت ناراحت نیست زیرا نسبت به پدر و مادرش هیچ احساسی ندارد.

'اِن' 13 سال است که در بیمارستان شبانه روزی Dorothy Fish در شمال لندن بیمار است. در آنجا با بیمار جدید و جذابی به نام پاپی شکسپیر آشنا می شود که...

داستان فیلم درباره پسری است که به تازگی از حبسی که به جرم قتل در دوران کودکی کشیده، آزاد شده است و با هویتی جدیدی که به او داده شده باید در یک شهر غریب زندگی کند...