عاشقانه

مردی که قرار است مرگش به زودی فرا برسد، در آخرین روزهای عمرش تصمیم می گیرد با تمام دوستان قدیمی اش، معشوقه هایش، همسر سابقش، و همینطور پسرش تجدید دیدار کند...

آلمان شرقی سابق، سال 1990. کمونیست مؤمن، «کریستیانه کرنر» (ساس) از حالت اغما بیرون می آید، در حالی که از فرو ریختن دیوار برلن بی خبر است. حالا پسرش (برول) باید با صحنه سازی جوری وانمود کند که هنوز رژیم کمونیستی سقوط نکرده است...

یک قمارباز سالخورده، تصمیم می گیرد به یک کایزینو در مونت کارلو دستبرد بزند. اما یک نفر پیش از آنکه او حتی حرکتی بکند به پلیس خبر داده است و...

صاحب یک رستوران به نام «سیلویا» (ترون) به شدت از زندگی خود ناراضی است و اوقاتش را اغلب به سیگار کشیدن با مردان می گذراند؛ زنی امریکایی به نام «جینا» (بیسینگر) به شوهرش (کالن) بی وفایی روا می دارد و با مردی مکزیکی به نام «نیک» (د آلمئیدا) معاشرت می کند؛ دختر «جینا»، «ماریانا» (لارنس) در هم ریخته است، به خصوص از زمانی که با پسر «نیک»، «سانتیاگو» (پادرو) آشنا شده است؛ دختری به نام «ماریا» (ایا) هم راه دوستی خانوادگی (یاسپیک) از مکزیک به امریکا می رود تا مادرگم شده اش را پیدا کند.

«کریس» قصد دارد دنیای خودش را به دوست دخترش «تینا» نشان دهد، اما ماجراهایی پیش می آید که تمام رویاهای این زوج را به باد می دهد...

مردی (پلتولا) با قطار وارد هلسینکی می شود. اراذل و اوباش در آن جا به شدت کتکش می زنند و هر چه دارد می دزدند. او را به بیمارستان می برند و در آن جا او را مرده اعلام می کنند. کمی بعد مرد به خود می آید و به راه می افتد، اما تمامی خاطرات گذشته از ذهن او پاک شده اند...

جونگ-دو که به تازگی از زندان به جرم قتل عمد آزاد شده از نظر اجتماعی دچار مشکل است.او به محض آزادی با خانواده قربانی تماس می گیرد اما آنها او را طرد می کنند،ولی پیش از آن او با گونگ-جو زنی جوان که به دلیل فلج مغزی ناتوان است برخورد می کند.هر دو آنها مورد سوء استفاده‌های خانواده شان قرار گرفته اند...

چهار خواهر به نام های «جو»، «مگ»، «بت» و «امی»، که پدرشان به جنگ رفته است، همراه مادرشان زندگی می کنند. آن ها رابطه نزدیکی با هم دارند و به کمک یکدیگر از میان سختی های زندگی عبور می کنند...

صبحی در حومه یکی از شهرهای فرانسه سال ۱۹۵۰، در کاخی دور افتاده، یک خانواده قرار است برای جشن دور هم جمع شوند. اما جشنی در کار نخواهد بود، زیرا مرد خانواده به قتل رسیده است، و بدون شک قاتل یکی از هشت زنی است که به او نزدیکتر بوده اند...

در میانه های جنگ چچن،یک بیمارستان روانی در مرز چچن و روسیه به همراه بیمارانش رها می شود.بیماران مجبور هستند با تهاجم دشمن و بیماری خود روبرو شده و به زندگی خود ادامه دهند...

تری کارپنتر و دیوید کاربتری دو تن از معروف ترین میزبانان شبکه ی خرید خانگی هستند. آن ها هر یک شیوه ی فروش متفاوتی داشته و مخاطبان زیادی نیز دارند اما پشت دوربین، اختلافات زیادی میان این دو در جریان است...

"مینی" به دوست پسر متاهل خود قطع رابطه کرده و سرخورده می شود.اما وقتی با "سیمور" آشنا می شود،امیدی برای بدست آوردن عشق در این دنیا بدست می آورد...

چهار دوست در اثر کارهایی که میکنند از دانشگاه اخراج میشوند و برای فرار از دست طلبکاران خود به یک شهر دیگر میروند، در آنجا با یک خانه ای که دوتا نابینا در آن زندگی می کنند مواجه می شوند و…

"اون جو" از خانه‌اش در ایلمر نقل مکان میکند و یه کارت تبریک کریسمس برای صاحب جدید خونه در سال 1999 به جا می‌گذارد که در نامه از او میخواهد که هر نامه ای که برای او می‌آید را بفرستد به آدرس جدیدش...

یک پسر جوان هندی از طبقه فقیر، باید محدودیت ها را کنار بزند تا بتواند به دختر مورد علاقه اش، که از دوران کودکی او را می شناخته و اکنون با ثروتمندان رابطه دارد، برسد...