یک افسانه سه‌گانه که شامل: مردی که به دنبال رهایی از مسیر از پیش تعیین شده خود است و سعی در به دست گرفتن کنترل زندگی خود دارد، پلیسی که نگران است همسرش که اخیرا در دریا مفقود شده است، بازگشته است و به نظر می رسد فرد دیگری است. و زنی که مصمم است شخصی خاص با توانایی ویژه را پیدا کند که قرار است به یک رهبر معنوی شگفت انگیز تبدیل شود.

مردم پیش‌بینی هایی درباره زمان مرگشان می شنوند. وقتی آن زمان فرا می رسد، فرشته مرگ در مقابل آنها ظاهر می شود و جان آنها را می گیرد...

داستان دو فرد به نام های ساتو و ارتی که بر خلاف میلشان اجبار به اشنا شدن و ازدواج با هم شده اند. اما این دو در همین مرحله ی اشنایی عاشق هم میشوند...

داستانِ یک معلم فلسفه که باید با مشکلاتی اعم از مرگ مادرش، اخراج شدن از کار و خیانت همسرش کنار بیاید.

داستان چند زن که تصمیم می‌گیرند تا رئیس خبرگزاری فاکس، روجر آلیس، و مردی فاسد را از کار ساقط کنند.

یک خلافکار بازنشسته با ۲۲ گلوله در بدنش توسط دوست دوران کودکی اش رها میشود تا بمیرد. او اکنون به دنبال انتقام است...

«اوا» (اولمان) که با همسرش «ویکتور» (بیورک) در خانه ی دورافتاده ای یک کشیش در نروژ زندگی می کند و به تازگی پسر چهارساله اش را از دست داده، وقتی در می یابد مادرش «شارلوت» (برگمن) پیانیست نامدار،عزادار محبوبش است، او را برای مدتی نزد خود دعوت می کند...

داستان مادری فداکار که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و اکنون می‎خواهد از افرادی که به او ضربه زده‎ اند انتقام سختی بگیرد.

هنگامی که شهر نیویورک مورد تهاجم گونه ای خطرناک از بیگانگان قرار می گیرد، یک زن و سایر بازماندگان سعی می کنند راهی برای نجات جان خود پیدا کنند. آنها به زودی متوجه می شوند که تنها راه در امان از حمله این موجودات سکوت کردن است. زیرا این موجودات صرفا به صدا حساس هستند و از قوه بینایی برخوردار نیستند...

با کمک یک پلیس شهر نیویورک، یک پلیس مهاجر ارشد تلاش می کند تا قاچاق مواد مخدر و فساد توسط مهاجران چینی تریاد را متوقف کند، اما زمانی که تریادها سعی می کنند به پلیس رشوه بدهند، اوضاع پیچیده می شود.

داستان درباره دو موجود فضایی و بادیگاردشان است که از سرزمین خود فرار کرده اند و برای زندگی به زمین آمده اند..

چهار برادر از خانواده ی نیوتن در دهه ی ۱۹۲۰ میلادی به صورت فقیرانه زندگی می کردند ، بیلی که از همه بزرگتر بود روزی فهمید که در کار کشاورزی آینده ای نمی بیند و به برادرانش پیشنهاد داد تا یک بانک افتتاح کنند …