«مایا» و بهترین دوستش «دینی» در تلاشند تا از پس مشکلات زندگی در شهر برآیند. اما مایا به زودی متوجه می شود که میتواند از خانواده ثروتمند خود اموالی به ارث ببرد. بنابراین آنها بی خبر از خطراتی که پیش رویشان است، به زادگاه مایا برمیگردند.

یک بیوه که به سختی زندگی خود را می گذراند با غریبه ای ملاقات می کند. این غریبه دارای فلسفه ی خاصی برای زندگی می باشد: مثبت اندیشی.

یک خواننده ی سوپر استار و خدمتکار شخصی زحمت کشش با انتخابی روبرو می شوند که می تواند آینده ی زندگی کاری آن ها را تحت تاثیر قرار دهد.

"تاد" و "روری" دو دوست بسیار صمیمی هستند که از نظر فکری با هم تبادل نظر میکنند. تاد احتمالا همجنسگراست، اما "روزی" بدان اهمیت نمیدهد. یک درام کمدی-عاشقانه با پیچیگی های خاص.

سال 1941. «بارتن فینک» (تورتورو)، نمایش نامه نویس روشنفکر نیویورکی به هالیوود می رود تا یک فیلمنامه ی «کشتی گیری» برای «والاس بیری»، بازیگر معروف آن دوران بنویسد. او که در هتل خوفناکی اقامت گزیده، به شدت دچار «مشکل» نویسندگی می شود...

اوایل دهه ی 1950, در نیویورک،«بیل لی» (ولر) پس از اعتیاد به نوعی ماده که برای کشتن حشرات استفاده می شود به طور تصادفی همسرش، «جون» (دیویس) را می کشد و ...

«ماتیو» (پیت)، دانشجویی آمریکایی که در پاریس تحصیل می کند، با خواهر و برادر فرانسوی به نام های «تئو» (گارل) و «ایزابل» (گرین) آشنا می شود که مثل او، عاشق فیلم و سینما هستند. در حالی که شورش های دانشجویی مه 1968 در بیرون از آپارتمان آنان اوج گرفته، این سه دوست، رابطه ای غریب را برقرار می کنند …

سال 1910. «هلن» (بانم کارتر) و «مارگارت اشلگل» (تامپسن) با برادرشان، «تیبی» (راس ماگنتی) با خانواده ی «ویلکاکس» آشنا می شوند. «خانم ویلکاکس» (ردگریو) با «مارگارت» طرح دوستی می ریزد و هنگام مرگ وصیت می کند که ملک روستایی هواردز اند به «مارگارت» برسد. اما «هنری ویلکاکس» (هاپکینز) و بچه هایش وصیت نامه را از بین می برند و پس از چندی «هنری» به «مارگارت» پیشنهاد ازدواج می دهد.

اواخر قرن نوزدهم. «شانن» ( کیدمن )، دختری از یک خانواده ی ثروتمند در منطقه ای فقیر در شمال ایرلند تصمیم دارد که به امریکا برود چون در یک آگهی دیده که در اوکلاهما زمین مجانی می دهند. او در این سفر پسر کشاورزی به نام «جوزف» ( کروز ) را نیز همراه خود می سازد...

در سال 1931، سربازی اسپانیایی خود را در مزرعه‌ای تنها می‌یابد تا اینکه چهار دختر کشاورز او را پیدا می‌کنند و او عاشق تمام آن‌ها می‌شود.

«بیل» (ماکیو)، پسرک دانشجوی دوست داشتنی اهل شمال، و رفیقش، «استنلی» (ویتفیلد) را در شهرکی دور افتاده در جنوب، به زندان می اندازند و کمی بعد آن دو خبردار می شوند که به جنایتی متهم شده اند. «بیل» که نه پولی در بساط دارد و نه دوست و آشنایی، تصمیم می گیرد با پسر عمویش، «وینی» (پشی) که به تازگی وکیل شده، تماس بگیرد.

گروهی تروریست به ناو جنگی USS میزوری حمله می برند تا تجهیزات اتمی کشتی را به یک دولت خارجی بفروشند. اما آشپز کشتی، «کیسی ریباک» (سیگال) که کاماندوی سابق نیروی دریایی است به مقابله با آنان می پردازد...

«راجر مرتو» ( گلاور ) و «مارتین ریگز» ( گیبسن ) با فعالیت های تبهکارانه ی «جک تراویس» ( ویلسن ) که خود قبلا پلیس بوده، مقابله می کنند.

سن فرانسيسکو. «کارآگاه نيک کوران» (داگلاس) دل باخته ي «کاترين ترامل» (استون)، مظنون اصلي پرونده ي قتل ستاره ي بازنشسته ي راک «جاني» مي شود. «کاترين» زني ميليونر است و رماني نوشته که در آن جنايتي مشابه قتل «جاني» به دقت توصيف شده است...

نظامی نابینا، «سرهنگ دوم بازنشسته فرانک اسلید» (پاچینو) راه و رسم لذت بردن از زندگی را به یک دانش آموز دبیرستانی «چارلی سیمز» (اودانل) می آموزد.

وقتی جسد پیشخدمتی به نام «ترزا» (گیدلی) در ایالت واشینگتن پیدا می شود و FBI، مأمور ویژه اش، «چستر دزموند» (آیزاک) و همکار جوانش، «سام استنلی» (ساترلند) را برای تحقیق به آن جا می فرستد.

بعد از تخقیر شوهر خودکشی میکند. بیوه حامله به تلخی بچه خود را از دست میدهد و عازم ماموریتِ انتقام برعلیه یک زن و خانواده اش میشود...

سال 1929، دختری فرانسوی رابطه ای عاشقانه را با یک مرد میانسال ثروتمند چینی آغاز می کند، و هردوی آن ها می دانند که این رابطه شان عواقب خوشایندی برای آن ها نخواهد داشت...