«ویکتور» یک مرد میانسال است که در ازای گرفتن پول آدم می کشد. اما این حرفه ی او زمانی به خطر می افتد که عاشق یکی از قربانی هایش بنام «رز» می شود...

الکس فلچر که بیست سال پیش خواننده موفق یک گروه موسیقی پاپ بوده، اکنون محبوبیت سابق را ندارد. در ادامه کریس، مدیر برنامه های او به وی خبر می دهد که یک خواننده جوان و پرطرفدار پیشنهاد داده که الکس در آلبوم بعدیش با او همکاری کند اما به شرطی که الکس بتواند تا هفته آینده یک ترانه برای این آلبوم بنویسد...

«اِما» و «دکستر» در شبی که به مناسبت فارغ التحصیلی برپا شده، تمام مدت زمان شب را در کنار یکدیگر سپری می کنند و این شب را به خاطره ای به یاد ماندنی تبدیل می کنند. طبیعی است که بعد از این شب هرکدام از آنها به سمت زندگی خودشان خواهند رفت تا سرنوشت خودشان را تعیین کنند، اما اِما و دکستر تصمیم می گیرند تا هر سال در روز ۱۵ جولای ( روز فارغ التحصیلی ) با یکدیگر قرار بگذارند و …

“آنا فیتزجرالد” یازده ساله “کمپل الکساندر” وکیلی موفق را استخدام می‌کند تا در مقابل اصرار مادرش مبنی بر اهدای کلیه خود به خواهر بزرگترش دفاع کند. “کمبل” متوجه می شود که “کیت” خواهر بزرگتر او سالهاست با بیماری سرطان خون مواجه است و…

«شاهزاده خانم پئی پئی» (لیو) از شهر ممنوع ربوده و به امریکا منتقل می شود و «چون وانگ» (چان)، یکی از گاردهای امپراتوری، برای پیدا کردن او وارد عمل می شود. «وانگ» در ایالت نوادا با دزد خرده پایی به نام «روی اوبانن» (ویلسن) که به جنون شهرت دارد، شروع به کار می کند...

«لیزبت» بعد از اثابت گلوله به سرش، در بیمارستان بستری است و باید بعد از مرخصی از آنجا، به جرم انجام ۳ قتل محاکمه شود. در همین حال «میکائل» باید بی گناهی او را اثبات کند...

یک معلم بیکار که تمام روزهای زندگی او تکراری شده است به دنبال کار جدید است. او و دوست دخترش تصمیم می گیرند تا به یک گروه خلافکار بپیوندند.

داستان این فیلم حول سه شخصیت می گردد: یک یک مرد ساده و معمولی که به این باور است که او یک ابرقهرمان می باشد، روانپزشک او، و دختر نوجوانی که با او دوست شده است...

شان 29 سال دارد و یک زندگی کسل کننده را ازسرمی گذراند. لیز، نامزدش وی را ترک کرده و مادرش با مردی ازدواج کرده که وی او را دوست ندارد. او با اد، دوست وفادارش زندگی می کند. شان می خواهد زندگیش را درست کند تا لیز را بازگرداند. ناگهان مردگان از گور برمی خیزند و مثل زامبی‌ها شروع می کنند به آدم خواری. شان با کمک اد برای نجات مادرش و لیز می شتابد.

یازده اپیزود که در کافه ها و رستوران ها می گذرد و در تمام آن ها وجود قهوه و سیگار مشترک است...

دو زوج عاشق که در هاوایی به سر می‌برند متوجه می‌شوند که یک بیمار روانی در حال کشت و کشتار در این سواحل است...

دکتر بروس بنر بخاطر تماس اشتباهی با اشعه گاما، هرگاه که ضربان قلبش بالا میرود، تبدیل به یک غول سبز خشمگین می شود. در همین حال یک سرباز نیز از همین تکنولوژی استفاده می کند تا با او مقابله کند.

داستان حول محور شخصی به نام "فِردی" میگردد که خیلی دوست دارد فوتبال امریکایی را به صورت حرفه ی دنبال کند ، برای همین پدرش به او تمرین های سختی میدهد اما با وجود تمام این تمرینات بازهم رد میشود . او از تصمیم خود بر نمیگردد و میرود تا زیر نظر یک مربی افسانه ی تمرین کند.

مرد خانواده، «وید پورتر» (دورف)، سارقی را در حیاط جلوی خانه اش در دفاع از خود با یک ضربه ی چوب بیس بال به قتل می رساند. اما چون سارق مسلح نبوده و به داخل خانه هم وارد نشده محکوم به سه سال حبس می شود. در زندان «وید» می بایست با کمک دوست جدیدش، «جان اسمیت» (کیلمر)، برای بقا و مقابله با اذیت و آزارهای زندان بانی سادیست (پرینیو) تلاش کند...

سال ۱۹۸۰، آلمان شرقی. پزشکی بنام «باربارا» به بیمارستانی در یک شهر کوچک تبعید میشود...

یک استندآپ ویژه در لندن از فرهنگ خشم، فمینیسم مردانه، تسخیر فرهنگی، روابط جنسی با ربات ها و موارد دیگر صحبت میکند.

پس از بردن اسکار به خاطر کلاه خودهای سفید، اورلاندو ون اینشیدل دوربینش را به سمت خانواده‌اش برده و تلاش آن‌ها را برای کنار آمدن با غمی بزرگ نشان دهد...

با نشت یک گاز سفید اسرار آمیز در محله ای واقع در سئول کره جنوبی، یک کوهنورد سعی در نجات شهر را دارد.