Femm fatal

داستان فیلم در مورد دختری ۱۳ ساله است که رابطه ی او با مادرش بواسطه ی دوست جدیدش که او را به مصرف مواد، بی بند و باری،‌ و بزهکاری کشانده، روز به روز کمرنگ تر می شود...

«لیزا» (مک آدامز) در سفری شبانه با هواپیما، کنار مردی غریبه به نام «جکسن» (مورفی) قرار می گیرد. خیلی زود آشکار می شود که «جکسن» آدم شرور و خطرناکی است و قصد ربودن «لیزا» را دارد. «لیزا» هم چنین متوجه می شود که جان پدرش (کاکس) در خطر است...

داستان زندگی فرانک توریست آمریکایی که برای تمدد اعصاب و ترمیم قلب شکسته اش عازم ایتالیا میشود، آلیس زن فوق العاده ی ست که تعمدا در مسیر فرانک قرار میگیرد و باب آشنایی را با او باز میکند.

جان و جین اسمیت زوج جوانی می باشند که ظاهرا زندگی آرام و حتی یکنواختی دارند. اما هر دو در دو گروه رقیب به عنوان آدم کش فعالبت دارند، و برای کشتن همدیگر اجیر می شوند. حال زمان افشای اسرار است و زن و شوهر رو در روی یکدیگر قرار می‌گیرند.

این فیلم بر اساس داستان نویسنده‌ای بنام «سوسانا کایسن»، درباره ۱۸ ماه بستری بودن او در بیمارستان روانی است...

دختری جوان که به طراحی فشن علاقه ی زیادی دارد، می تواند به طرز مرموزی به دهه ی شصت میلادی سفر کرده و با الگویش دیدار کند. اما لندن دهه ی شصت آن طور که به نظر می رسد نیست.

داستان فیلم در جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ اتفاق می‌افتد و به بررسی ریشه‌های پرل، شخصیت شرور از ایکس می‌پردازد. وقایع قبل از فیلم قبلی اتفاق می‌افتند و بررسی می‌کنند که چگونه کابین، جایی که «قتل‌عام ایکس» در آن اتفاق می‌افتد، زمانی به عنوان پانسیون در طول جنگ استفاده می‌شد. پرل در یک مزرعهٔ خانوادگی منزوی به دام افتاده و در حالی که تحت مدیریت خشن مادر ظالمش قرار دارد، وظیفهٔ مراقبت از پدر بیمار خود را که در کما به سر می‌برد، برعهده دارد. به دنبال زندگی پر زرق و برقی که او در فیلم‌ها به تصویر کشیده‌است، برخوردی در میان جاه‌طلبی‌ها، وسوسه‌ها و سرکوب‌های او به وجود می‌آیند که شخصیت شروری را ایجاد می‌کند که او می‌ترسید به آن تبدیل شود.

یک پسر جوان به یک کنوانسیون جادوگران برخورد می کند و باید آنها را متوقف کند، حتی پس از اینکه تبدیل به موش شده است.

مایک یک بدلکار در هالیوود است. او زن ها را می کشد و طوری صحنه سازی می کند که گویا یک تصادف رانندگی رخ داده است. این نقشه ی او برای چندین سال جواب می دهد تا این که...

« بوریس لرمونتوف » ( والبروك ) مدیر موفق برنامه‏ هاى نمایشى با « جولیان كراستر » ( گورینگ ) آهنگ‏ساز با استعداد در باله‏ ى جدیدى به نام « كفش‏هاى قرمز » هم كارى مى‏ كند . در این نمایش بالرین جوان اما خوش آتیه ، « ویكتوریا » ( شیرر ) ، نقش اصلى را اجرا مى‏ كند . « جولیان » و « ویكتوریا » دل باخته‏ ى یك دیگر مى‏ شوند و « لرمونتوف » دچار حسادت مى‏ شود... شر

«نینا» مدت زمان زیادی از عمر خود را صرف یادگیری رقص باله نموده و برای رسیدن به موفقیت، سخت تلاش می‌کند. او برای به دست آوردن نقش اول باله‌ی «دریاچه‌ی قو» اثر «چایکوفسکی»، باید مربی سختگیرش را متقاعد کند که می‌تواند نقش قوی سفید و سیاه به صورت همزمان اجرا کند.

داستان مردی که همسرش را در پنجمین سالگرد ازدواجشان گم می کند اما تمام انگشت های اتهام به سمت او نشانه می رود بطوریکه لقب قاتل زنان به وی داده می شود.