عاشقانه

یک افسر پلیس در تلاش است مرد جوانی را که به ترغیب شوهر معشوقه اش به بالای یک ساختمان بلند رفته و قصد خودکشی دارد، را پایین بیاورد...

رهبر بازنشسته ارکستر در تعطیلات با دخترش و بهترین دوست خود که یک کارگردان فیلم است به کوه های آلپ می روند، در این حال او یک دعوت نامه از ملکه الیزابت دوم برای تولد پرنس فیلیپ دریافت میکند که...

یک دختر دبیرستانی سال بالایی وقتی می‌فهمد که برخی دوستان خوشگل‌تر و تودل بروترش لقب داف (دوست چاق و زشت) را به او داده‌اند، دست به انقلاب طبقاتی اجتماعی می‌زند...

ووجین هر روز که از خواب بیدار می شود در قالب یک شخصیت جدید می باشد، البته بدون در نظر گرفتن سن، جنسیت و ملیت اش. گاهی اوقات یک مرد و گاهی اوقات زن است. البته درونش همان شخصیت اصلی و سابقش است اما بیرون و ظاهرش هربار تغییر می کند. او زیاد از این وضعیت راضی نیست و تنها عنصر مثبت زندگی اش دختری است که رازش را می داند اما با این حال همچنان دوستش دارد ...

خانم ویکتوریا ترمونت که از لایف استایل پروانه ای ( کسل کننده ) خود خسته است. مشتاق است که مخاطب خاص خود را پیدا کند.زمانیکه مرد غریبه ای خوش تیپ وارد کافی شاپی می شود که در آن کار میکند ,میخواهد تا توجه او را جلب کند...

دختری نوجوان عاشق یک خون آشام می شود و بعد از آن حاضر است هر خطری را بپذیرد تا با او باشد.

داستان عشق واقعی و الهام بخش رابین و دیانا کاوندیش، آنها زن و شوهری پرماجرا هستند که قصد تسلیم شدن در مقابل یک بیماری لاعلاج را ندارند.

داستان دو دوست صمیمی که برای فرار از استرس زندگی، عازم یک سفر میشود.

قرن نوزدهم، فرانسه. «ژان والژان» (هیو جکمن)، مردی است که بخاطر سرقتی که انجام داده، سال هاست از چنگ پلیسی بی رحم بنام «ژاور» (راسل کرو) می گریزد. او سرپرسی دختر یتیمی بنام «کزت» را بعهده می گیرد، و این تصمیم او زندگی هر دوی آن ها را برای همیشه تغییر می دهد...

در حالی که قطاری راه خود را به سمت دایره قطب شمال می‌پیوندد، دو غریبه سفری را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند که دیدگاه آنها را نسبت به زندگی تغییر می‌دهد.

هنگامی که لینا ناامیدانه به دنبال نامزد ربوده شده اش می گردد، در مسیر خود به منطقه ای مخفی و مرموز به نام "کولونیا دیگنیداد" میرسد که در اصل یک شکنجه گاه است.

داستان زن تنهایی که به صورت اشتباهی با یک غریبه قرار ملاقات می گذارد، خبر ندارد که او قرار است تبدیل به یک دوست پسر عالی برایش شود.

«کمیل» و «سالیوان» دو نوجوان عاشق هستند، اما در پایان فصل تابستان آن ها از هم جدا می شوند. بعد از گذشت چند ماه، دیگر نامه ای از سالیوان به کمیل نمی رسد و چندی بعد کمیل که قلبش شکسته اقدام به خودکشی می کند، اما زنده می ماند. چهار سال بعد کمیل با مردی به نام «لورنز» آشنا می شود، و رابطه ای عشقی با او آغاز می کند. اما در همین زمان است که سالیوان دوباره به زندگی کمیل باز می گردد...

داستان زنی که در مورد پروانه ها و حشرات تحقیق و محدوده روابط خود و کسی که عاشقش است را آزمایش می کند.

داستان پسری چاق و تنها که همه او را "کره" صدا می زنند. او در شرف یک تاریخ‌سازی می باشد، چراکه قصد دارد خودش را در حالیکه همگان را در شبکه های اجتماعی به تماشای ویدئوی خود دعوت کرده است، بخورد.

مردی جوان به کره شمالی و جنوبی میرود تا زحمت و آرزوهای خانواده ای جدا شده را اظهار کند

هنگامیکه چی هایا آیاسه در کلاس 6 مدرسه ابتدایی بود، او با آراتا واتایا ملاقات کرد. آراتا واتایا که از استان فوکوئی نقل مکان کرده بود و...

داستان مرد و زنی که به طور اتفاقی در قطار یکدیگر را ملاقات می کنند و ۲۴ ساعت را در شهر بوسان با یکدیگر سپری می کنند.