ژاپن، میانه‏ى قرن نوزدهم. « سانجورو » ( میفونه )، سامورایى سابق، تعدادى از جنگاوران جوان را تشویق مى‏كند تا علیه فساد موجود در شهرشان مبارزه كنند...

"کاجی" به ارتش ژاپن فرستاده می شود اما از طرف کهنه سربازان مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. در دوران خدمتش او بی رحمی های بسیاری را در ارتش مشاهده کرده و بر علیه بدرفتاری هایی که با کارآموزی تازه وارد می شود دست به اعتراض می زند...

در میانه قرن نوزدهم،"یاشیرو" از دوستان سامورایی خود "مونزو" و "سامون" خداحافظی کرده و گروه خود را ترک می کند تا شغلی مهم در دولت به دست گیرد...

در گوشه هایی از زندگی مردمی که در یک محله ی فقیر در حاشیه ی رودی در حومه ی توکیوی مدرن زندگی می کنند.

زنجیره انتقام و کینه ورزی یک سامورایی جامعه ستیز را که اقدامات بیرحمانه ی داشته, دنبال می کند.